میخوام همه فف هامو اینجا بزارم کامل.فک کنم تا شب در حال پارت گذاشتن باشم.ولی اگه کسی اینجا خوند ووت و کامنت لطفا یادتون نره
part 10
zayn povرو گردنش بوسه میزدم و اون نفسشو حبس کرده بود...زبونمو از پایین گردنش تا کنار گوشش کشیدم و لاله ی گوششو بوسیدم و اروم گازش گرفتم...
دستشو گذاشته بود پشت گردنم و اروم فشارش میداد...
اروم اه میکشید و منو دیوونه تر میکرد.سرمو بردم جلو و دوباره لبشو بوسیدم...این بار مثل دفعه ی اول اروم نبودم و محکم میبوسیدمش.تحملم تموم شده بود...وقتی ازش جدا شدم به چشماش خیره شدم و ازش یجورایی اجازه خواستم...چشماش یکم ترس داشت.رنگ چشماش روشن تر از حد معمول بود و یه حالت خمار داشت...
- زین...
+ جانم عشقم؟
- من...من...
+ اگه بخوای میتونم ادامه ندم...فقط کافیه تو بخوای...
- من...چند لحظه ساکت بود...چشماش دیگه اون حالت ترس رو نداشت و اروم شده بود...خودشو کشید بالا و لبمو بوسید...با این کار یجورایی موافقت خودشو اعلام کرد.نمیخواستم اذیتش کنم پس اروم پیش میرفتم...
شلوارمو در اوردم و اونم به طبع همین کارو انجام داد ...
هنوز باکسر هامون تنمون بود...هری دستشو گذاشت روی سینمو منو هل داد به سمت راست ومنو انداخت روی تخت و اومد روم.منو میبوسید و دستشو میکشید به بدنم...
لبه ی باکسرشو گرفتم تو دستم و کم کم درش اوردم...تو چشمام نگاه نمیکرد.میدیدم که گونه هاش یه حاله ی قرمز رنگ داره.
+ هری...بالاخره نگام کرد.عزیزمممم.وقتی خجالت میکشه خوشگل تر میشه...
+ تو خوشگل ترین پسری هستی که من تاحالا دیدم...یه لبخند کوچیک زد...دستشو برد سمت باکسرم و درش اورد...
یجورایی نمیدونست باید چیکار کنه و یکم سردرگم بود...سرمو بردم بالا و بوسیدمش...اون با دستاش دیکمو گرفت و من اه کشیدم...اروم دستشو بالا و پایین میکرد و من واقعا لذت میبردم...چند دقیقه بعد باز جامونو عوض کردیم.این دفعه من دیکشو گرفتم تو دستم...تو یه تصمیم آنی اونو کردم تو دهنم و سعی کردم اون کارو درست انجام بدم.رو تختیو چنگ میزد و با لذت اه میکشید...یکم دیگه کارمو ادامه دادم و بعد بلند شدم...گردنشو بوسیدم و اروم دیکمو به باسنش نزدیک کردم...اون دستاشو قفل کرد پشت گردنم و سرشو تکون داد...سعی کردم به اروم ترین نحو ممکن کارو ادامه بدم...اروم سر دیکمو به مقعدش فشار دادم اون از درد به پشتم چنگ میزد...عرق کرده بود و چشماشو محکم بسته بود...بالاخره دیکمو تا اخر فرو کردم.نفسش بند اومده بود و به خاطر درد نفس کشیدنش نا مرتب بود...خبلی خودشو کنترل کرد که داد نزنه ولی نتونست و یه داد نه چندان اروم کشید...
چند دقیقه بدون حرکت موندم تا یکم عادت کنه و دردش کمتر بشه...نفس نفس میزد...اروم شروع کردم جلو و عقب بردن دیکم و هری هم بعد از چند دقیقه به جای درد لذت میبرد و اه میکشید...
- من...اهههه...دوست دارم زین...دوست دارم...
+ منم دوست دارم عشقم...
KAMU SEDANG MEMBACA
Darkness Prevailed [zarry]
Fiksi PenggemarZarry stylik au چشماشو از پسر گرفت و خیره به آسمون با خودش زمزمه کرد: اون دیگه برنمیگرده ... صورتش خیس بود... دیگه حتی خودشم نمیدونست که این خیسی به خاطر قطره های بارونه یا اشک...ماشین بهش نزدیک شد...به خاطر بارون کنترل از دست راننده خارج شد... طرف...