The daily prophet

322 72 12
                                    

«پیام امروز»

پیتر کتاب دفاع در برابر جادوی سیاهش را باز کرد و درحالی که پهلوی دردناکش را می مالید با دلخوری خطاب به جیمز گفت: خیلی دستت سنگینه!) جیمز با حالت تدافعی گفت:تقصیر خودت بود! از این به بعد حواست باشه درباره‌ی لی لی مزخرف نگی....)
لوپین کتاب گیاه شناسی‌اش را با کلافگی ورق زد و نالید: هنوز 200 صفحه‌ی دیگه مونده! فکر نکنم بتونم کامل بخونمش!)
سیریوس درحالی که چوبدستی اش را لای انگشتانش می چرخاند گفت: و اینگونه شد که ریموس به تقلب روی آورد!)
لوپین به او چشم غره ای رفت و جیمز پرسید:حالا چه اصراریه!؟)
لوپین آهی کشید و گفت: فردا امتحان داریم اونم دو درس کامل!)
جیمز مشتی به پیشانیش زد و گفت: اصلاً یادم نبود!)
سیریوس با بیخیالی گفت:تا مهتابی رو داریم غم نداریم. تازه این آخرین امتحان قبل از کریسمسه!)

⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐

لی لی در حالی که مقداری ژامبون را داخل بشقاب خود میگذاشت خطاب به جولیا پرسید:برای کریسمس چه برنامه ای داری؟)
جولیا همان طور که روزنامه پیام امروز را ورق میزد گفت: تو هاگوارتز می مونم. مثل هر سال!)
لی لی متعجب پرسید: تو هر سال تو هاگوارتز میمونی؟ برای چی نمیری خونه؟!)
جولیا پوزخند زد: برم خونه غر غر های مامانمو گوش کنم؟!)
لی لی پرسید: مگه چی میگه ؟!)
جولیا روزنامه را بلند کرد و پشت آن ناپدید شد و گفت: همون حرف های همیشگی درباره ی اصالت جاویدان!) مکثی کرد و ادامه داد: بگذریم که چه قدر دلش می خواست اسلایترینی باشم !)
لی لی اخمی کرد و گفت: ولی حالا که تو گریفیندوری.)
جولیا سری تکان داد و لی لی توانست حرکت سریع موهای مشکی اش را از پشت روزنامه ببیند، سپس گفت: واسه همین بابام تهدید کرده که از ارث محرومم می کنه !) و وقتی قیافه ی حیرت زده ی لی لی را دید خندید و گفت: ظاهراً باید به حرفش عمل کنه) مکثی کرد و ‌پرسید:تو میری خونه؟)
لی لی سری تکان داد و گفت: آره گرچه مطمئنم پتونیا خوشحال نمیشه!)

______________
مرسی بابت کامنت ها که البته همشون از طرف یک نفر بود😂
خواهشا میخونید کامنت بزارید و رای بدید
و مرسی از همتون (چهل تا سین) که خوندید

The marauders Where stories live. Discover now