A disaster

288 55 17
                                    

خوشحالم که چهل و هشت نفر داستانمو خوندن💞💞💞
ولی لطفا لطفا لطفا کامنت بزارین

«یک دردسر»

پیتر سراسیمه وارد خوابگاه پسرها شد. جیمز روی تختش دراز کشیده بود و پای راستش را روی پای چپش انداخته بود ،دستش را از دو طرف زیر سرش گذاشته بود و به سقف خیره شده بود سیریوس کمی آن طرف تر نشسته بود و دسته ای از عکس موتورسیکلت را نگاه می کرد ( که آشکارا معلوم بود آنها عکس ها ی مشنگی‌اند چراکه بی حرکت بودند) لوپین طبق معمول کتاب قطوری را جلوی خودش گشوده بود و با علاقه آن را میخواند.‌ سیریوس بی آنکه از عکس ها چشم بر دارد خطاب به پیتر گفت: چیشده دم باریک؟ ولدمورت دنبالت کرده؟!)
پیتر لحظه ای بر خورد لرزید و پرسید:شما روزنامه ی امروز رو خوندین؟!)
جیمز درحالی که دستش را در هوا تکان می داد تقریبا داد زد: من کار های مهم تری دارم ، دم باریک !)
سیریوس پوزخند زد: آره، زل زدن به پرده تختت! چه هیجان انگیز!)
جیمز غرولند کرد: تو خفه شو و موتورت رو انتخاب کن!)
پیتر با سماجت ادامه داد: نوشته بود چهار نفر مفقود شدن و هشت نفر مردن!!)
جیمز به طور ناگهانی از تخت بلند و با شوق و ذوق پرسید: زرزروس هم بینشون بود؟؟)
پیتر با بی قراری گفت: اسنیپ که تو هاگوارتزه !)
جیمز خودش را روی تخت انداخت و با بی حوصلگی گفت: پس برو گمشو !حوصله ی اخبار سیاسی ندارم!)
سیریوس درحالی دو عکس را از بقیه جدا میکرد به طور ناگهانی پرسید: به نظرت کدوم بهتره!؟)
جیمز موهایش را بهم ریخت و گفت: اگه نظر منو میخوای میگم همین زرزروس خودمون رو افسار ببند سوارش شو !)
پیتر خواست بار دیگر حرف زدن را از سر بگیرد که جیمز با حالت تهدید آمیزی انگشتش را تکان داد و گفت: پیتر یه بار دیگه بخوای از قتل و اینا حرف بزنی میدم سیریوس گازت بگیره!)

➿➿➿➿➿➿➿➿➿➿➿➿➿➿
لوسیوس اخمی کرد و گفت: واسه چی آخه اونا رو نکشتی!؟)
اسنیپ با اضطراب گفت: چرا خودتون این کا رو نکردین؟ من اون مشنگ زاده ها رو بردم پیش ارباب !)
_درسته ، ولی اون مشنگ هایی که تو رو دیده بودن رو نکشتی !)
اسنیپ چیزی نگفت و لوسیوس ادامه داد: ببین دلسوزی فایده ای نداره ! کم کم باید کارت رو به طور رسمی شروع کنی ، تو تعطیلات کریسمس مرحله ی بعد رو انجام میدی چون اون موقع کسی فکر نمیکنه حمله ای درکار باشه ......آها و برای اینکه ای دفعه خرابکاری نکنی برنامه ای دارم!)

اگر انتقادی و یا پیشنهادی هست کامنت بزارین تا من هم بتونم داستانمو بهتر بنویسم
و یک چیز دیگه
ممکنه من دیر به دیر پارت بدم چون مدرسه امتحانای خیلی سختی ازمون میگیره
اما من نهایت سعیمو میکنم تا برای شما پارت بزارم
مرسی از اینکه حمایت کردید
تشکر ویژه هم میکنم از faranaknb

The marauders Where stories live. Discover now