You are in hot water!

226 37 2
                                    

سلام بچه ها
واقعا ممنونم که میخونید و رای میدید
و از تعداد سین ها متعجب شدم
خواستم یکم اطلاعات درباره ی ادامه ی داستان بهتون بدم....
درواقع قراره یه چیزی باشه که شما بتونین اینو به عنوان زندگی نامه ی جیمز و لی لی در نظر بگیرین
پس من مجبورم یه جوری بنویسم که با روایات دامل کتاب هری پاتر جور در بیاد
امیدوارم از پارت جدید لذت ببرید.😊

«توی دردسر افتادی»

سیریوس سری تکان داد و گفت: خیلی باهاش مدارا میکنی. یکم بیخیال باش!)
جیمز چند بار محکم به پیشانی اش ضربه زد و با حرص گفت: زرزروس چیش بهتر از منه؟!)
سیریوس شانه بالا انداخت: چه میدونم! شاید اصلا لی لی مو های چرب دوست داره!)
جیمز بالشتی را به سمت سیریوس پرت کرد: چرا داری الکی زر میزنی!)
سیریوس جاخالی داد و نچ نچ کرد: واقعا که جیمز ! فکر نمیکنم با این ادب به عروسی لی لی و زرزروس دعوت شی!!)
جیمز با حالت تهدید آمیزی مشتش را تکان داد و گفت: یک کلمه دیگه حرف بزنی محکم میزنم تو دهنت!)
سیریوس خندید : بهتره این کار رو اسنیپ بکنی کن یه موقع نتونه لی لی رو ببوسه!) و با نعره ی جیمز از خوابگاه‌ جیم شد.
➿➿➿➿➿➿➿➿➿➿➿➿➿

هوا طوفانی بود به طوریکه حتی بید کتک زن هم گاهی با باد هم سو میشد اما در داخل قلعه آنچنان گرم بود که کسی به آب و هوای نامطلوب بیرون توجهی نداشت.
لی لی در حالی که پیراهنی همرنگ چشمانش پوشیده بود و مو های قرمز تیره اش را روی شانه اش ریخته بود ، از پله ها پایین آمد و از سالن عمومی خارج شد. نگاهی به ساعت بالای سرش انداخت. ساعت پنج دقیقه ماده به هفت بود. بالای پله های سرسرا ایستاد تا منتظر اسنیپ باشد. چندی بعد سرسرا آنچنان شلوغ شد که تنها چیزی که لی لی میدید چندین نقطه ی رنگارنگ بود که به دور خود می چرخیدند. چرا سوروس دیر کرده بود. لی لی مسیرش را به سمت سالن عمومی اسلایترین کج کرد.
وقتی به سالن عمومی اسلایترین رسید ، در کنار تابلور ورودی آن مالفوی ، نارسیسا و بلاتریکس را دید که در حال صحبت با یکدیگرند. بلاتریکس با دیدن نگاه خیره ی لی لی با لحن زننده ای گفت: به چی زل زدی!؟)
لی لی به خود آمد و با لحن سردی پرسید: دنبال سوروس میگشتم)
بلاتریکس ابرویی بالا انداخت: عجیبه که بهت نگفته!)
لی لی سریعا پرسید : چی رو!؟)
بلاتریکس وانمود کرد دارد ورقه ای که دست نارسیسا بود را ورانداز میکند و سوال لی لی را کاملا نادیده گرفت.
لی لی با عصبانیت رویش را برگرداند و به سمت دالاهوف رفت که حسابی به خودش رسیده بود و حقیقتا خوش تیپ‌ به نظر میرسید. دالاهوف با دیدن لی لی با پاهایش ضرب گرفت . لی لی آهسته پرسید : میدونی سوروس کجاست!؟)
دالاهوف در حالی که مدام به اطراف نگاه میکرد با لحن سردی گفت: درمانگاه!)

The marauders Where stories live. Discover now