پارت یک
صبح سئول 9 مارچ 2020 با یه خبر هولناک شروع شد ، سر تیتر همه خبرگزاری ها در کره یک جمله بود " خواننده معروف کیم تهیونگ عضو گروه بی تی اس در یک اتش سوزی کشته شد. گزارش ها حاکی از این است او به قتل رسیده است"
خوابگاه بی تی اس تو سکوت فرورفته بود و کیک دست نخورده تولد دیشب هنوز رو میز بود و تنها صدایی که شنیده میشد هق هق خفیف رپر این گروه مین یونگی بود و عکس دونفرشون که با قاب شکسته روی زمین افتاده بود.
یک هفته بعد
مراسم خاکسپاری کیم تهیونگ به صورت خصوصی برگزار شد اما سر و صدا فن ها شنیده میشد صورت همه اعضا بی تی اس جز یونگی از اشک خیس بودو حتی اینجام فن ها و خبرنگارها اونو ادم بی احساس خطاب می کردند اما هیچکس واقعیت نمی دونست
یونگی رنگ به چهره نداشت و اگر دست ها جیمین نبود که دور کمرش حلقه شده بود شاید تا الان رو زمین افتاده بود بعد از تموم شدن مراسم اعضای بی تی اس به سمت ون رفتند و فلش دوربین خبرنگارها هر چند ثانیه صورتشونو روشن می کردند بعد از نشستن تو ماشین بسته شدن درها یونگی جای همیشگیش نشست و سرشو به پنجره تکون داد جیمین و بقیه با نگرانی بهش خیره بودند "هیونگ گشنت نیست ؟ چیزی نمیخوای بخوری ؟" یونگی جوابی نداد و چشماشو بست جیمین به بقیه با نگرانی نگاه کرد واقعیت این بود ک یونگی یک هفته بود حتی کلمه ای صحبت نکرده بود و حتی چیزی نخورده بود الانم به لطف سرم زنده بود بعد از اون شب کذایی تولدی که به بدترین روز زندگیش تبدیل شد و گریه هاش ، حتی دیگه اشکم نریخته بود در اصل مین یونگی فقط جسمش زنده بود و روحش مرده بود هیچ کدوم از اعضا نمی دونن اون شب چه اتفاقی افتاده بود اونا به درخواست تهیونگ شب تولد یونگی اون دوتا رو تنها گذاشتن و فرداش با خبر مرگ تهیونگ و بدن بیهوش یونگی تو خوابگاه از شدت فشار عصبی روبرو شده بودند . اونا هیچ چیز نمی دونستند و یونگی سکوت کرده بود و پلیس دنبال ضارب بود ، دنبال دلیل قتل و این سکوت یونگی داشت اونو متهم می کرد
همه چیز بهم ریخته بود هیچ کس جز اعضای گروه نمیدونست که اون دوتا باهم بودن و حالا گروه در مرز دیسبند شدن بود و یونگی که انگار مرده بود و تهیونگی که دیگه نبود و پلیسی که مظنون اولش یونگی بود
با رسیدنشون به خوابگاه یونگی بدون حرف به سمت اتاق مشترکش با تهیونگ رفت و درو قفل کرد به تخت دونفرشون خیره شد هنوز قاب شکسته رو زمین بود برش داشت و اهمیتی به خراش دستش که باشیشه زخم شده بود نداد و به لبخند دوتاشون خیره شد باورش نمی شد تهیونگ دیگه تو این دنیا نیست عکس از قاب در اورد به نوشته پشت عکس خیره شد "9 مارچ سال 2015 ، روز شروعمون" یک هفته پیش پنجمین سالگردشون بود روزی که مین یونگی مست به علاقش به تهیونگ تو روز تولد خودش اعتراف کرده بود. روزی که 9 مارچ خاص تر از همیشه شد حالا 9 مارچ روز مرگ تهیونگ نام گرفته بود.
فکر می کرد الان میمیره درد عمیق تو قلبش ، نبودن تهیونگ ، جای خالیش رو تخت ، لباس هاش که دست نخورده بود ، جای لمساش رو بدنش ، وقتی به اخرین پیامشون نگاه می کرد و 8 مارچ میدید ، میخواست دیوونه بشه میخواست بره میخواست فرار کنه میخواست یکی بهش بگه اینا دروغه میخواست تهیونگ درو باز کنه بیاد بگه مثل همیشه خواسته اذیتش کنه اما همه چی واقعیت محض بود تهیونگ دیگه کنارش نبود رو تخت دراز کشید و عکس و چسبوند به سینش و اشکاش اروم صورتشو خیس کردند با صدای زنگ گوشیش به خودش اومد با دیدن کسی که زنگ زده بود با عصبانیت جواب داد و بالاخره بعد از یک هفته صداش شنیده شد با تمام وجودش داد زد " تو کشتیش لعنتی تو کشتییییییییش" صدای خنده اونور خط بدتر انگار تو تمام مغزش خط مینداخت و صدای اعضا رو میشنید که صداش می کردن و به در می کوبیدن " نه نه یونگی این تو بودی که با لجبازیت دوست پسر عزیزتو به کشتن دادی" "خفه شووووو گناه اون چی بود اخه لعنتی" "اون اومد سراغم گفت حرفایی زد که نباید میزد و اخرشم خودشو به کشتن داد" یونگی افتاد رو زمین از شدت گریه نفسش بند اومده بود "می کشمت خودمممم می کشمت" فرد پشت خط خندید یونگی تماس قطع کرد و گوشی کوبوند به دیوار از ته وجودش داد زد همون لحظه در باز شدن 5 نفر وارد اتاق شدن یونگی بهشون خیره شد "بخاطر من مرد ، من" همه جا سیاه شد و از هوش رفت
با درد شدید سرش بیدار شد تو بیمارستان بود همه اتفاقات به ذهنش هجوم اوردند همون لحظه یکی اومد تو "جیمین" صداش بزور شنیده میشد اما جیمین سرشو اورد بالا با دیدن یونگی بهوش لبخندی زد سریع رفت سمت در "یونگی هیونگ بهوش اومد" چند ثانیه بعد 5 نفر دور تختش ایستاده بودن از قیافه هاشون معلوم بود نه خواب درستی داشتن نه غذا و معلوم بود گریه کردن جیمین دستشو گرفته بود "هیونگ دو روزه که بیهوشی حتی اولش فکر کردیم تو رم مثل تهیونگ از دست دادیم" یونگی تو دلش گفت کاش اینطوری بود به همشون نگاه کرد که با قیافه پر از سوال بهش خیره شدن و حتما همش بخاطر حرفاش موقع اون تماس تلفنی بود سعی کرد بشینه "میدونم کلی سوال دارید همشو میفهمید نامجونا بگو پلیس بیاد باید خیلی چیزا رو بگم " همشون با نگرانی بهش خیره شدن "هیونگ منظورت از اون حرفا چی بود ؟ تهیونگ چجوری مرده ؟" یونگی لبشو گاز گرفت و فقط یک کلمه گفت "بخاطرمن"
صدای فن هارو میشنید حتما شایعش پخش شده بود که کارش به بیمارستان کشیده شده قرار بود بزودی کل زندگیشو از دست بده ! فن هاش ، دوستاش ، هرچند بدون وجود تهیونگ هیچی براش معنی نداشت قبل اینکه نامجون بره تا تماس بگیره دستشو گرفت به همشون نگاه کرد "قول بدید ازم متنفر نشید میدونم شاید دیگه نخواید منو ببینید اما ازم متنفر نشید" صدای لرزون جیمین شنید که گفت" داره میترسونتش " اما اون باید همه چیزو می گفت باید انتقام تهیونگ میگرفت باید به این داستان پایان میداد یونگی هیچ جوابی نداد در عوض فقط چشماش بست منتظر موند تا بازرس پرونده بیاد
"اقای مین ...." نمیدونم چقد گذشته بود اما با صدای کسی بلند شد همون بازرس بود کسی که اونموقع که حرفی نمیزد دیده بودتش سری تکون داد "میخوام همه چیزو بگم " به اعضای گروهش نگاه کرد " و اینام باید بشنون" بازرش سری تکون داد و گفت " شروع کنید ...."
قسمت اول اولین کارم تو واتپد بالاخره اپ شد :)
و خوب همونطور که می بینید زوجش تگی عه
کاپل مورد علاقم 😍🍃
دیگ نمیدونم چی بگم
سوالی دارید تو کامنتا بپرسید 😁
YOU ARE READING
SunFlower 🌻 | TAEGI | Persian
Fanfiction[Completed] صبح سئول 9 مارچ 2020 با یه خبر هولناک شروع شد ، سر تیتر همه خبرگزاری ها در کره یک جمله بود " خواننده معروف کیم تهیونگ عضو گروه بی تی اس در یک اتش سوزی کشته شد. گزارش ها حاکی از این است او به قتل رسیده است" - taegi Started : 2019.06.12 En...