قبل از شروع این پارت واقعا ببخشید انقدر دیر شد
من هم ترم تابستونی دارم هم درگیر اسباب کشی بودم و هم واقعا ذهنم بلاک شده بود اصلا نمی دونستم چی بنویسم در صورتی که کلی برای این فیک نقشه کشیدم و ماجراها میخوام بیارم خلاصه ببخشید ، خدا بخواد از اینجا به بعد سعی می کنم هفته ای یبار ایشالا اگر اتفاقی نیفته براتون اپ کنمبریم سراغ فیک و اگر یادتون باشه تولد یونگی نزدیک بود و یونگی میخواست به تهیونگ اعتراف کنه ...
9 مارچ
یونگی صبح تولدش با کابوس رد شدن از طرف تهیونگ از خواب پرید و هر لحظه بیشتر راجب اینکه نباید به تهیونگ اعتراف کنه مطمئن تر میشد بحث فقط سر یه اعتراف و رد شدن ساده نبود اگر تهیونگ ردش می کرد دوستیشونم از بین میرفت و حتی گروه در شرایط سختی قرار میگرفت اما اگر تهیونگ بهش علاقه داشت چی ؟ نمیخواست فرصتشو از دست بده ، به خودش قول داد امشب باید اعتراف کنه هر چی میخواد بشه ، یه دوش سریع گرفت و سعی کرد با مثبت نگری و لبخند روزشو شروع کنه از اتاقش خارج شد و سمت اشپزخونه رفت و با دیدن سوپ جلبک از جین تشکر کرد ، اعضا دونه دونه تولدشو بهش تبریک می گفتن و قرار شد فردا شب تولد بگیرن چون امروز درگیر ضبط البوم جدید بودند البته اعضا جز هوسوک اطلاعی از قرار یونگی و تهیونگ نداشتند
از نگاه کردن به تهیونگ دوری می کرد میترسید ته از چشماش همه چیو بخونه بعد از خوردن صبحونه همگی رفتند اماده بشن تا زودتر به کمپانی برند یونگی لباساشو پوشید و تا از اتاقش خارج شد به تهیونگ برخورد "هیونگ امشب کی بریم ؟؟" یونگی با تعجب به تهیونگ خیره شد اون چقدر راحت این سوال پرسیده بود و نمی دونست با همین یه سوال تو دل یونگی چه خبر شده تک سرفه ای کرد "فکر کنم کارمون ساعت 8 اینا تموم شده بعدش بریم " تهیونگ سری به عنوان تایید تکون داد و لبخندی زد و رفت پیش مکنه لاین .یونگی نفسی که حبس کرده بود ازاد کرد و با خودش گفت امشبو خدا ختم بخیر کنه . بقیه روز انقدر با سرعت گذشت که انگار روی دور تند بود اوها زودتر از همیشه دوتا اهنگ ضبط کردند و حتی رقص اهنگ جدیدشون رو هم تمرین کردند یونگی با دیدن ساعت 7 به خودش اومد نگاهی به تهیونگ انداخت که اونم با لبخند داشت به یونگی نگاه می کرد تهیونگ زمزمه کنان گفت "هیونگ باید بریم اماده شیم به نامجون هیونگ بگو تمومش کنه !" یونگی بزور جلوی خنده اشو گرفت تهیونگ واقعا کیوت بود ، رفت سمت نامجون به بهانه تولدش تمرین زودتر تموم کردند یونگی فقط زودتر میخواست بره حموم و اماده شه ، تو راه اتاقش بود که جیهوپ جلوشو گرفت "هیونگ من لباستو اماده می کنم !!" یونگی سرخ شد " نه هوپی نمیخواد !!" "هیونگ اصلا راه نداره یه وقت دیدی تهش خواستید برید هتل راستی میخوای دوش بگیری اون شامپو توت فرنگی مخصوصتو بزن !" یونگی پوکر به جیهوپ خیره شده اما قلبش با حرفش ذوب شده بود واقعا میشد ؟ یدونه محکم زد به بازوی جیهوپ و خودش رفت سمت حموم "بدو بیا لباسمو انتخاب کن و به بقیه هیچی نگو !" "اوکیییی هیونگ !" و لبخند ساینشاینیش رو زد. یونگی در عرض نیم ساعت اماده شد موهای صورتی رنگش توی صورتش ریخته بود و یه تیشرت سفید و شلوار جین پوشیده بود ساده بود اما اون مین یونگی بود و با هر لباسی عالی میشد (تیپش تو موزیک ویدیو ای نید یو همونجا که داره اتاق اتیش میزنه :((((((( ) جیهوپ با دیدنش سوت زد و خندید اما سریع جدی شد "هیونگ اگر یه وقت چیزی نیاز داشتی زنگ بزن هر ساعتی و هر اتفاقی افتاد بدون ما کنارتیم !!" جیهوپ مطمئن بود تهیونگ یونگی رو دوست داره اما نمی دونست واکنشش چیه میترسید دل این هیونگ مهربونش رو بشکونه میترسید خود تهیونگ متوجه احساساتش نشده باشه .... . یونگی لبخند زد "مرسی هوپی من برم تهیونگ منتظرمه " با برداشتن کلاه و ماسک و گوشیش از اتاق خارج شد ، خودشم دل تو دلش نبود نفس عمیقی کشید از در خارج شد و خدا رو شکر کرد هیچ کس ندیده بودتش نمی دونست چرا به اعضا نگفته که میخواد با تهیونگ بره بیرون فقط حس می کرد نباید بگه .
YOU ARE READING
SunFlower 🌻 | TAEGI | Persian
Fanfiction[Completed] صبح سئول 9 مارچ 2020 با یه خبر هولناک شروع شد ، سر تیتر همه خبرگزاری ها در کره یک جمله بود " خواننده معروف کیم تهیونگ عضو گروه بی تی اس در یک اتش سوزی کشته شد. گزارش ها حاکی از این است او به قتل رسیده است" - taegi Started : 2019.06.12 En...