🌻epilogue🌻

1.8K 244 168
                                    

چهار ماه بعد

"بیبی یکم مونده هوم ؟ تو میتونی .."

تهیونگ نفس عمیقی کشید و دو قدم باقیمونده رو طی کرد و یونگی گرفتش و بی توجه به جایی که بود بوسه ای رو لبش نشوند "افرین "

تهیونگ خندید و مثل همه این روز های چهار ماه گذشته به چشمام خیره شد و زیرلب متاسفمی گفت

"ته گفتم بس کن ... دیگه گذشته ... مهم اینکه پیشمی ..."

تهیونگ لبخندی زد و سری تکون داد و روی ویلچرش نشست تا یونگی اون رو به اتاق برگردونه

چهار ماه از بهوش اومدن تهیونگ گذشته بود و چند روز اول تهیونگ همش خواب بود اما وقتی بالاخره انگار حواسش جمع شد و جیمین براش همه چیز رو تعریف کرد ، هرروز از یونگی عذرخواهی میکرد برای این مدت برای اینکه باعث شده اذیت بشه ولی در اصل تقصیر اون نبود ، می گفت روز تولدیونگی نباید میرفته پیش اون ادم می گفت لجبازیش باعث شده این همه اتفاق بیفته ولی در اصل اون فرد میخواست یونگی رو نابود کنه چه زود چه دیر قرار بود از یونگی انتقامشو بگیره ولی یونگی فقط میخواستت از اینجا به بعد به فکر خودش باشه و با ته با خوشحالی زندگی کنه

یونگی ، تهیونگ رو تخت خوابوند "فردا راحت میشی دیگه ..."

یونگی میخواست براش ابمیوه بریزه که تهیونگ دستشو کشید یونگی افتاد تو بغلش و تهیونگ دستاشو دور کمرش حلقه کرد

"من فقط بهت افتخار می کنم سانشاین ... تو خیلی قوی بودی ... تو به همه راجب خودمون و تصادفت گفتی و جلوی همه حرفا ایستادی من فقط متاسفم که باعث شدم تنهایی با همه اینا روبرو بشی ، که فکر کنی منو از دست دادی وقتی یاد حرفای جیمینی میفتم قلبم درد میگیره ... ته رو میبخشی نه ؟"

با چشمایی که پر از اشک بود لبخند زدم دستامو رو صورتش گذاشتم "دیگه فقط قول بده ترکم نمی کنی حتی یک ثانیه " لبامو بوسید " قول میدم .."

"یعنی شد یبار من وارد این اتاق بشم شمادوتا در حالت نرمال باشید ..."

با خنده برگشتم سمت در با دیدن جیمین و پشت سرش بقیه خندیدم "به ما چه همیشه بد موقع میای " تهیونگ گفت و یونگی از تختش بلند شد ، جیمین ساکی دستش داد "لباسای فرداش ..." 

" ممنون جیمینی"

بعد از اینکه ناهار باهم خوردیم یه سکوت عجیبی برقرار شده بود نامجون به یونگی و تهیونگ نگاه کرد "فردا میخواید اعلام کنید ؟"

تهیونگ سر تکون داد و یونگی دستش رو فشرد

فردا قرار بود اعلام شه برای همیشه که بنگتن 5 نفره قراره بشه

یونگی دیگه نمی تونست به عنوان سلبریتی ادامه بده همه چیز براش خیلی سخت بود و تهیونگ .... اون فرد به یونگی عذاب داد و ضربه اخرش به تهیونگ بود

SunFlower 🌻 | TAEGI | PersianWhere stories live. Discover now