[نامجون]
(در حال خوردن آخرین جرعه قهوه توی فنجونم بودم که با دیدن اسم "کیم سئوکجین نیم" روی صفحه، سرفه ای بلند کردم.
سعی کردم صدامو صاف کنم و عادی به نظر بیام. فکر میکردم به خاطر دیروز از دستم دلخور باشه ولی انگار که نیست! وگرنه چرا باید زنگ بزنه؟
-الو؟
به گرمی سلام داد.
-سلام نامجون.
لبخند زدم: علیک! چی شد زنگ زدی بالاخره؟
غرغر کرد: من باید بگم چی شده حالا شاکیم هستی؟ اون که باید زنگ میزد تو بودی.
خندیدم: خیله خب! خیله خب! چه سریعم ناراحت شدی! ببخشید که زنگ نزدم جینا.
میدونستم از طرز تلفظ جینا خجالت زده شده. پس فقط دست به سینه شدم و قیافه شرم زده اش رو از پشت تلفن تصور کردم.
-پـ... پس من زنگ زده بودم که بگم تو راهم... دارم میام پیشت.
چشمام گرد شدن و با سرعت از روی نیمکت کنده شدم.
-الان کجایی؟
-خیابون سومِ پاین.
سریع به سمت در خونه راه افتادم.
-تو راه مراقب خودت باش...
مکالمه رو قطع کردم و وارد اتاق شدم. نگاهم رو به اطراف انداختم. لباس هام روی زمین ریخته بودن و گوشه موکتم خم شده بود و به زیر تخت رفته بود. ملافه مچاله شده بود و کاغذ ها روی میزم نامرتب ریخته بودن. به سرعت لباس ها رو توی کشو جا دادم و فرش به حالت اولش برگردوندم. ملافه رو دوباره روی تخت پهن کردم و اوراق روی میز رو مرتب یک گوشه گذاشتم. همزمان با تموم شدن کارم گوشیم دوباره زنگ خورد.
جواب دادم: بله؟
-نامجون من دم درم. باز میکنی؟
-پس چرا در نزدی؟
درو باز کردم و با جین که کیسه های خریدِ تو دستش و کارتُنِ بزرگ جلوی پاش مواجه شدم. گوشیشو بین گوشش و شونه اش قرار داده بود و هنوز مکالمه قطع نشده بود.
-سـ... سلام... اول کارتنو بردار.
به خودم اومدم و نگاه متعجبمو از جین به کارتن دوختم. سعی کردم سوالی نپرسم تا خود جین به حرف بیاد. کارتنو از بیرون به داخل اوردم و روی اپن قرار دادم. کیسه های خریدو روی میز گذاشت و روی تخت ولو شد.
YOU ARE READING
Your Warm Hands | Namjin
Fanfiction-چیزی که ما داریم ازش فرار میکنیم، خودمون هستیم! -Namjin story✔ Started: 2019, 15 Feb. Finished: 2020, 28 Mar.