~Part 13~

917 190 6
                                    

[نامجون]

(در حال خوردن آخرین جرعه قهوه توی فنجونم بودم که با دیدن اسم "کیم سئوکجین نیم" روی صفحه، سرفه ای بلند کردم.

سعی کردم صدامو صاف کنم و عادی به نظر بیام. فکر میکردم به خاطر دیروز از دستم دلخور باشه ولی انگار که نیست! وگرنه چرا باید زنگ بزنه؟

-الو؟

به گرمی سلام داد.

-سلام نامجون.

لبخند زدم: علیک! چی شد زنگ زدی بالاخره؟

غرغر کرد: من باید بگم چی شده حالا شاکیم هستی؟ اون که باید زنگ میزد تو بودی.

خندیدم: خیله خب! خیله خب! چه سریعم ناراحت شدی! ببخشید که زنگ نزدم جینا.

میدونستم از طرز تلفظ جینا خجالت زده شده. پس فقط دست به سینه شدم و قیافه شرم زده اش رو از پشت تلفن تصور کردم.

-پـ... پس من زنگ زده بودم که بگم تو راهم... دارم میام پیشت.

چشمام گرد شدن و با سرعت از روی نیمکت کنده شدم.

-الان کجایی؟

-خیابون سومِ پاین.

سریع به سمت در خونه راه افتادم.

-تو راه مراقب خودت باش...

مکالمه رو قطع کردم و وارد اتاق شدم. نگاهم رو به اطراف انداختم. لباس هام روی زمین ریخته بودن و گوشه موکتم خم شده بود و به زیر تخت رفته بود. ملافه مچاله شده بود و کاغذ ها روی میزم نامرتب ریخته بودن. به سرعت لباس ها رو توی کشو جا دادم و فرش به حالت اولش برگردوندم. ملافه رو دوباره روی تخت پهن کردم و اوراق روی میز رو مرتب یک گوشه گذاشتم. همزمان با تموم شدن کارم گوشیم دوباره زنگ خورد.

جواب دادم: بله؟

-نامجون من دم درم. باز میکنی؟

-پس چرا در نزدی؟

درو باز کردم و با جین که کیسه های خریدِ تو دستش و کارتُنِ بزرگ جلوی پاش مواجه شدم. گوشیشو بین گوشش و شونه اش قرار داده بود و هنوز مکالمه قطع نشده بود.

-سـ... سلام... اول کارتنو بردار.

به خودم اومدم و نگاه متعجبمو از جین به کارتن دوختم. سعی کردم سوالی نپرسم تا خود جین به حرف بیاد. کارتنو از بیرون به داخل اوردم و روی اپن قرار دادم. کیسه های خریدو روی میز گذاشت و روی تخت ولو شد.

Your Warm Hands | NamjinWhere stories live. Discover now