~Part 20~

872 166 5
                                    

[جین]

دستمال تو دستم رو شستم و خشک کردم. متنفر بودم از روزایی که سر جونگ مین شلوغه و سراغم نمیاد. ولی ایندفه فرق داشت. اونقدر تو افکارم شناور بودم که حضورش برام فرقی نمیکرد. سیبم رو از روی کابوت ماشین برداشتم و محض اطمینان با لباسم دوباره تمیزش کردم. یه گاز ازش زدم و دوباره مشغول کشیدن دستمالم روی سطح ماشین شدم. هنوز سیب توی دهنم رو کامل قورت نداده بودم که صدایی از پشت سرم اومد.

-خوشمزست؟

همون موقع بود که تیکه های سیب راه تنفسمو گرفت و باعث سرفه های پشت سر هم شد. با ترس گلوم رو چنگ زدم و روی زمین نشستم. سرفه هام ثانیه ای هم بند نمیاومد. صدای جونگ مینو تشخیص دادم که تند تند و پشت سر هم حرف میزد.

-جیـــن؟! جین؟ خوبی؟ اه لعنت! چه غلطی بود که کردم؟!

و پشت بندش صدای نگران دِهون: چی... چیشد؟

جونگ مین کنارم زانو زد و به دهون دستور داد: یکم آب بیار!

به ثانیه نکشید که دهون از جلو رومون محو شد. جونگ مین بازو هامو به دست گرف و تو چشمام زل زد: هی هی!

با کف دستش به پشت کمرم ضربه زد.

همون موقع دهون با یه بطری آب ظاهر شد. سریع از دستش گرفت و درش رو با دست لرزونش باز کرد. به دهنم نزدیکش کرد.

-یکم از این بخور...

با همون یزره جونی که داشتم سرمو جلو کشیدم و از بطری آب خوردم. صرفه ریزی کردم و نفس عمیقی کشیدم. جونگ مین و دهون هم انگار دکتری بودن که عمل موفق انجام داده باشن، نفس عمیقی کشیدن.

-حالت خوبه سوکجین شی؟

دهون با نگرانی پرسید. سرم رو با بیحالی تکون دادم و لبخنده نیمه جونی تحویلش دادم. چند ثانیه دیگه دهون دیگه نبود. من بودمو جونگمین. به جونگمین نگاه کردم که هنوز توی شک بود. به شوخی سیلی آرومی به صورتش زدم.

-هی! تو خوبی؟

چند بار پلک زد و سرشو پایین انداخت: من خیلی خَرَم!

با چشمای گشادم به ادامه حرفاش گوش سپردم.

-فقط یه دیوونه که کم داره از نا کجا آباد پیدا میشه و دوستشو که داره یچیزی میخوره رو میترسونه. اونم با پرسیدن اینکه خوشمزست یا نه! خب حتما خوشمزست که داره میخوره.

دوباره به صورتش سیلی آرومی زدم: حالا که خوبم! میبینی؟ خوبه خوبم!

لبخندی زد و منو تو آغوشش کشید: معذرت میخوام جین...

با دستام رو کمرش ضرب گرفتم: مشکلی نیست... فقط...

بی حرکت به چشمام زل زد.

-فکر کنم نوبت منه که بپرسم تو دیشب کجا گمو گور شدی!

خندید. منم خندیدم و مشتی به رون پاش زدم. نگاهش داشت ازم عذر خواهی میکرد.

-من دیگه نمیخوام گذشته تکرار شه جین!

نگاهمو دقیق به چشماش دوختم. چرا این بحث رو باز کرد؟

-نمیخوام دوباره اون کارارو تکرار کنم. نمیخوام صدمه ببینی... من میخوام دوباره دوستت باشم. اگه تو قبولم کنی!

لبخندی زدم و آروم پلک زدم.

-من همیشه قبولت دارم و قبولت میکنم! این کاریه که بهترین دوستا میکنن!


(توی اتوبوس نشسته بودیم. اتوبوس مدرسه ای که مارو برای اردو به جنگل میبرد. برای بار سیصدم به شانسم لعنت گفتم و صندلی خالی و گوشه کناری رو انتخواب کردم. چرا همیشه باید تو یه اتوبوس جدا از بچه ها بیوفتم؟

-میتونم بشینم؟

بدون اینکه نگاهی به صاحب صدا بندازم، سرمو تکون دادم: حتما...

جا گرفتنش کنار خودم رو حس کردم. بی توجه به فردی که کنارم بود، زیپ کوله ام رو باز کردم و دنبال هِد فونم گشتم. نبود! دوباره گشتم، زیر کتابها و ساندویچی که هیونگ برام آماده کرده بود. با اخم زیپ رو بستم و با تخسی دستمو زیر چونم گذاشتم. از شیشه اتوبوس به نمای بیرون خیره شدم. چرا باید چیز به این مهمیو فراموش میکردم؟

چند دقیقه ای کارم فقط زل زدن به مسیر جاده بود که سنگینی تو گوش چپم حس کردم. متعجب دستمو به گوشم کشیدم و هندزفری که تو گوشم بود بیرون کشیدم.

-فک کنم به یه همچین چیزی نیاز داشتی!

صورتمو به سمتش چرخوندم. دستشو بالا اورد: سلام!

متعجب و متحیر بهش چشم دوختم:

جونگ مین!

دستشو جلو اورد. باهاش دست دادم و بابت هندزفری ازش تشکر کردم.

-میخوای من آهنگ بزارم؟

سرم رو تکون دادم: چرا که نه!

بدون حرفی، داخل پلی لیست آهنگ هاش شد و یکی رو پلی کرد. با آرامشی که آهنگ بهم میداد، چشمامو بستم و با تمام و جودم به موسیقی گوش سپردم.)

Your Warm Hands | NamjinDonde viven las historias. Descúbrelo ahora