Couple:Jungkook/taehyung (BTS)
صداى زنگ ساعت كل اتاقُ پر كرد
اما آدم روى تخت ساعت ها بود كه بيدار بود
ساعت چهار صبح بود و قت خوابيدن ماه
بدن بيست و چند ساله با مغزى كه توى هفت سالگى گير كرده بود
اين تهيونگ بود كيم تهيونگى كه يه روز توى هفت سالگيش تصادف كرد و خاطراتش همونجا موندن
حالا روى همون نيمكت توى همون پارك هميشگى نشسته بود
دستايى كه نسبت به اون سال ها كشيده تر شده بودن اما هنوزم دونه هايى كه براى پرنده ها بودن داخلشون بود
همه چيز مثل هميشه بود
بعد دونه دادن به پرنده ها حالا منتظر به ماه زل زده بود
منتظر يه صداى آواز يه صداى بچگونه اما قشنگ كه ياد اور تيكه اى از بهشت بود تا با آوازش خورشيد بيرون بياد
اما خيلى وقت بود كه ديگه ماه عادت كرده بود بدون آواز كوكى به خواب بره
خيلى وقت بود پرنده ها عادت كرده بودن به نبودن كوكى كوچولويى كه كنار ته ته اش بهشون دونه بده
خيلى وقت بود كه خورشيد عادت كرده بدون آواز كوكى بيرون بياد
حتى آبىِ آسمونى كه كوكى عاشقش بود به نبودنش عادت كرده بود
همه عادت كرده بودن
بجز ته ته كوچولويى كه هر روز ساعت چار صبح همونجا مينشست
و دلتنگ اين بار بجاى نامه براى ماه توى آسمون براى ماه خودش نامه نوشته بود
-ميدونم برميگردى كوكى شايد اگه امروز نيومدى فردا بياى چون ايمان دارم تو براى هميشه نرفتى چون اين صداى آوازتِ كه باعث طلوع خورشيد ميشه اين فقط منم كه نميشنوم...
---
ايده:آهنگ 4o'clock
سناريو:چنل vkookplanet
CZYTASZ
Short stories
Krótkie Opowiadaniaداستان هاى كوتاه... (داستان هايى كه فقط يك صحنه رو به رخ ميكشن قبل و بعد داستان با تخيل شماست) -HADES