Couple:kai/d.o(exo)
بعد اون مكالمه و زل زدن تا لحظه اخر به رفتنش توى شوك بود
چطورى وسط فراموش همه چيز دوباره اومده بود؟
اون لعنتى به جونگين ثابت كرده بود كه تموم اين مدت به خودش دروغ گفتِ فراموش كردنى در كار نبود
اون لبخندى كه ناخوداگاه رو لباش ميومد وقتى كيونگسو رو ديده بود اونم خيلى يه دفعه اى وقتى اون اومده بود جلو باهاش حرف زده بود انگار نه انگار كه يه روزى عاشق هم بودن...
چقدر ميتونست بى رحم باشه كه جلوى جونگين از خانواده اى كه تشكيل داده حرف بزنِ؟
هر چقدر ميخواست بى خيال باشه اما نتونست قلبى كه توى سينش بود نميذاشت خيلى اروم يه گوشه خونش نشسته بود اشك ميريخيت
-اميدوارم خوشحال باشى
ولى شايد بگى حسودى اما دلم ميخواد براى يه لحظه درد منُ حس كنى كيونگ...
-
و بالاخره تونستم اينجا اپ كنم
ESTÁS LEYENDO
Short stories
Historia Cortaداستان هاى كوتاه... (داستان هايى كه فقط يك صحنه رو به رخ ميكشن قبل و بعد داستان با تخيل شماست) -HADES