☁︎𝑯𝒐𝒕 𝑳𝒊𝒇𝒆☁︎ | 𝑪𝒐𝒎𝒑𝒍𝒆𝒕𝒆 |

the END🍥☕9☕🍥

#part9

#you_life_me_bunny:END

برای هر کسی بهشت یه معنایی داره ... برای کریس بهشت یعنی بیرون اومدن جمله دوست دارم از بین اون لبای عسلی! زمانی که بانی بهش گفت دوست دارم انقدر شکه شده بود که نمی تونست نفس بکشه فقط زمانی به خودش اومد که صدای هق هق درد آور خرگوشکشو شنید و به سرعت بغلش کرد : من دوست دارم... عاشقتم ... خیلی دوست دارم عزیزم گریه نکن .

_د...دوسم داری؟؟

خب... چرا سوهو خوردنی نبود؟؟ چرا نمیتونست بخورش؟؟ : آره عاشقتم بانیه من عاشقتم .

_واقعنی؟؟

خندش گرفته بود : خیلی خیلی واقعنی!

_____________________________________

سه هفته بعد :

_دوستش دارم قبول ، دوستم داره قبول ... ولی چرا نذاشته هنوز ببوسمش؟؟

وولف با بیچارگی نالید و سرشو محکم کوبید به میز .

_ ساکت شو کریس تو خودت اونو نبوسیدی یکم دیگه طول بدی اون بانیه بیچاره فکر می کنه عقیمی بدبخت فقط صبر کن تا ولت کنه بعد به فکر به فاک دادنش بیوفت امل

شیومین بود که با خونسردی سرش داد زد و کافیشو هورت کشید .

خب چیکار میکرد؟ میترسید به خرگوشکش نزدیک بشه و پس زده بشه یا میترسید که دیگه نتونه بعد از رابطه اون حس گوگولی مگولی قبل و داشته باشه : نه نمی تونم... نمی تونم این ریسک و بکنم .

_یه نصیحت از دوستت که تجربه داره اگه نکنیش میکننش .

با حرس آمریکانوی بانیشو از روی میز برداشت و بلند شد : بسه از اولم نباید ازتون مشاوره می خواستم .

با دو سمت کلاس خرگوشک عزیزش رفت و منتظر شد تا بیرون بیاد با دیدنش از دور که داشت کنار یه روباه راه میرفت با اخم قدم هاشو دنبال کرد پس حرف کای درست بود؟ باید حتما به فاکش میداد تا نره سمت بقیه؟؟

از اونطرف بانی که داشت با دوست جدیدش درباره ی دوست پسرش حرف میزد وقتی از دور کریسی رو دید که با اخم جذابی به دیوار تکیه داده و منتظرشه لبخند ذوق زده ای زد : کریسی

_خرگوشکم!

با شنیدن همچین صفتی اونم پیش یه نفر دیگه از زبون وولف متعجب لبخند زد : زود اومدی فکر می کردم بیشتر با دوستات بمونی گفتی یه مسئله ی مهمه .

و به دوست جدیدش که داشت ازش دور میشد لبخندی زد و دست تکون داد .

_کارم زیاد طول نکشید هانی ولی تو بدجوری مشغول بودی نه؟

به حرف وولف ناخداگاه خندید و آمریکانوی همیشگیه دست دوست پسرشو ازش گرفت : اونقدرام مشغول نبودم .