alone ... again

535 45 69
                                    

Part 10

جنسن گازی به استیک ش زد
هومی کشید

●لعنتی چقد گشنمه

خواست گاز دومه بزنه که گوشی ش زنگ خورد

●اه واقعا ؟؟؟ الان ....

اهی کشید و گوشی شو جواب داد

شماره ناشناس بود

ابروشو بالا انداخت و دکمه سبز و فشرد

●اکلز هستم بفرمائید .... خدایا ... جان؟ ... چی ؟نه فقط یکم سوپرایزم کردی .... امممم اره اینجا همه چی خوبه .... اره همه خوبن .... تو داری میای اینجا ؟
....چرا ؟.... باشه ... من منتظرم ....

گوشی رو قطع کرد سرشو خاروند و موهاشو بهم ریخت
جان داشت میومد اونجا چی کار
مامانش و چی کار کنه حالا
.....

امروز نتیجه انتخابات بعد دو هفته تبلیغ و بدو بدو کردن معلوم میشد

سر جنسن داشت میترکید
دیشب به اصرار مادرش خونه اونا موند
درد کمرش به خاطر رو زمین خوابیدن کم نبود

ساعت ۷ صبح شهردار فعلی شهر اومد دم در خونه و یه عامله داد و بیداد کرده
یه جورایی حق داشت مادرش دستیار اون بوده و حالا داره شغلشو میگره حتی اگه شانس زیادی نداشته باشه

جرد زد پشتش و قهوه رو بهش داد

چشای پف کرده و به خون افتاده جنسن خبر تز حال بدش میداد

♧اوه خدایا جنسن چقد داغونی

جنسن قهوه شو خورد چشاشو مالوند
با سکوتش به جرد فهموند که بهتره دهنشو ببنده

گوشیش لرزید
برش داشت و به صفحش نگاه کرد
یه پیام از میشا داشت

صب کن یه پیام نبود حدود ده تا بود
از دیروز که بیمارستان نرفته بود احتمالا نگرانش شده بود

اخرین پیامو باز کرد نوشته بود

◇سلام جنسن میدونم احتمالا کار داری و نمیتونی جواب بدی ولی خواهش میکنم هر وقت دیدی جواب منو بده دلم برات تنگ شده ... کجایی ؟

با فکر اینکه میشا دل تنگش شده ناخوداگاه لبش به لبخند باز شد
دروغ چرا اونم دل تنگ بود
دیگه به هرکی دروغ بگه نمیتونست به خودش دروغ بگه که میشا براش بیشتر از یه سرگرمی سادس

شروع کرد به تایپ کردن

جرد با دیدن لبخند و تغییر حالت صورت جنسن ابروش بالا پرید
زیر چشمی نگاهی به صفحه گوشی انداخت
اسم میشا بالاش بود

ههه اون داره به میشا پیام میفرسته
کج تر شد تا ببینه چی تایپ میکنه

جنسن سرشو برگردوند و دید جرد تا گردن سرش تو گوشی شه

گوشب رو کوبوند به صورتش
ضربه ش خیلی محکم بود و نزدیک بود از رو صندلی بیفته

با بهت به جنسن خیره شد

♧مرد .. چته ؟

دود از کلش بلند شد حالا طلبکارم شده
جنسن اگه یه ثانیه بیشتر اونجا میموند جردو میکشت
پس کتشو برداشت و رفت
درد پشتش کوبید

ساعتو نگاه کرد
نه بود
دیگه یواش یواش باید میرفت فرودگاه تا جانو بیاره
ماشینو روشن کرد و راه افتاد

........
صدای بوق ماشینو شنید کنجکاو شد و رفت دم پنجره

اسکات بود
برگشته

انقد خوشحال شد از روی مبل افتاد و سمت در دوید و بازش کرد

اسکات میشا رو دید و خندید

♤دم در منتظرم نشستی

میشا پرید بغلش کرد

اسکات پشتش زد و سفت گرفتش تو اغوش
بوش کرد
عطر تن میشا چقد اعتیاد اور بود براش

میشا ازش جدا شد
دستشو کشید و اورد تو

◇بیا اسکات یه عالمه چیز هست که باید برات تعریف کنم

......
جنسن تو ماشین منتظر جان بود
گوشی ش زنگ خورد
مامانش بود

●جانم مامان ..... من الان دقیقا دم در فرودگاه م منتظر جان ....... چی مگه امروز چندمه ؟ ...... هووف باشه میرم دیدن دکتر .... چشم ... باشه دیگه میرم ... نتایج کی میاد .... بعد از ظهر ؟ .... خب خوبه .... نه کاری ندارم .... دوست دارم می بینمت

جنسن گوشی رو قطع کرد
سرشو تکیه داد به پشتی صندلی

امروز با اینهمه کار چجوری میرفت پیش دکتر قلبش

اصلا چرا وقتی هر سال میرفت و دکترا میگفتن چیزیش نیست بازم باید چک میشد

قلب ش یه مشکل مادر زادی داره ولی تا الان که اذیتش نکرده

صدای تقه ناگهانی به شیشه باعث شد از جا بپره

بلند شد و جانو دید

جان در و باز کرد

■چیه... تو فکری ؟

جنسن سرشو تکون داد

●هیچی ... جریان نامزدی مامانم تو اتنخابات یکم ذهنمو درگیر کرده ....

.......

میشا دوباره تنها شده بود
تو خونه نشسته بود و به با کنترل تلویزیون ور میرفت

جنسن گوشی شو ور نمیداشت و
اسکاتم وقتی شنید میشا و جنسن با همن انگار ناراحت شد
از خونه زد بیرون و دو سه ساعته که برنگشته

دیگه ناامید شد
هیچ شبکه ای برنامه مورد نظرشو نداشت

تلفنو برداشت تا یه جرد زنگ بزنه یادش افتاد اون سرش شلوغه و مشغول کارهای انتخاباتی مامانشه

تنهای و سکوت خونه هوا رو سنگین کرده بود
این تنهایی اونو یاد کودکی نداشته ش مینداخت
کودکی و جوانی که بدون پدر و مادرش گذشت
حالا دیگه نفس کشیدن محال بود

پس تصمیم گرفت بره بیرون و یکم قدم بزنه
شاید هوای تازه خاطرات تلخ تنهایی رو پاک کنه

.........
امیدوارم دوست داشته باشید
ممنون که میخونید
❤💙💚

bloody roseWhere stories live. Discover now