P.O.V:چانگبین
یک ماهی از اومدن امگا به اینجا میگذشت تو این یه ماه ازش شناخت کافی پیدا کرده بودم خب اون لوس بیمزه احمق اسکول و خیلیم زشته و من نمیدونم چرا قبول کردم باهاش ازدواج کنم ولی یه ماه دیگه عروسیمونه اهی کشیدم
فلیکس-هوی سئو
چانگبین-زهرمار دیگه چی میخوای؟
فلیکس-_- جونتو جان هر کی دوس داری بدتش که هردوتامون راحت شیم
اداشو دراوردم و در جواب زبونشو برام دراورد
چانگبین-امگا
فلیکس-ها
چانگبین-ها نه بله مامانت بهت یاد نداده
فلیکس-نه خیر حالا مینالی
چانگبین-خیر من هیچ وقت نمینالم بلکه سخنان گرانبها میفرمایم
فلیکس-همون گرانبهاتو بگو کار دارم
چانگبین-امشب مهمون داریم
فلیکس-کیا؟
چانگبین-خانوادم و خانوادت
با چشمایی که گرد تر از چیزی که بودن نمیشد بهم زل زد
فلیکس-دوباره تکرار کن
چانگبین-خانوادم و خانوادت
فلیکس-من الان باید اینو بفهمم
چانگبین-ناراحت نباش من مطمئنم تو میتونی تو یه ساعت کل خونمو برق ب...
با سطل اب توی دستش برگشت
چانگبین-اون چیه
فلیکس-سطل اب و قراره که تو با همین سطل اب و پارچه توش تموم شیشه های خونه رو بشوری
چانگبین-من باید برم شرکت
فلیکس-کاری نکن به بابات زنگ بزنم همه چیو لو بدم
با اون صورت زشتش بهم زل زد
چانگبین-تنهایی؟؟میدونی چقد طول میکشه خونه به این بزرگی تمیز بشه
فلیکس-میتونی زنگ بزننی دوست جونت بهت کمک کنه
چانگبین-معلومه اینکارو میکنم
گوشیمو برداشتمو به مینهو زنگ زدم
مینهو-الهییی بمیری
چانگبین-چی شد مردی؟
مینهو-نه ولی ضربه مغزی شدم
چانگبین-وایسا حدس بزنم گوشیتو گذاشته بودی پایین تخت و خب الان که من زنگ زدم با مخ افتادی زمین
مینهو-دقیقا
چانگبین-میتونم بپرسم تویی که الان باید تو شرکت باشی تو تخت خوابت چه غلطی میکنی؟
مینهو-دیشب تا ساعت چهار نخوابیدم در ضمن من از اول هفته امروزو مرخصی گرفتم و باباتم قبول کرد
چانگبین-وای مینهو خیلی خوشحالم که اینو گفتی وگرنه بازم میزاشتم امروزو مرخصی بگیری
مینهو-چی؟
چانگبین-امروز ناهار و امشب شام خونمون دعوتی
مینهو-واقعا؟؟به چه مناسبتی؟چانگبین-اگه الان بیای میفهمی عزیزمم
سطل ابو برداشتم و شروع کردم به تمیز کردن پنجره ها از سروصدایی که از اشپزخونه میومد مشخص بود که امگا داشت اشپزی میکرد چهارمین پنجره رو تمیز کردم که صدای زنگ اومد
چانگبین-امگاااا درباز کن مینهو اومد
فلیکس-دستم بنده
به سمت در رفتمو بازش کردم
مینهو-من برمیگردم
سریع دستشو گرفتم
چانگبین-رفیق تنهام نزار
مینهو-زنگ زدی ازم بیگاری بکشی بعد میگی تنهام نزار من فک کردم اومدم غذا بخورم
چانگبین-اونم بهت میدم هرچی بخوای بهت میدم فقط جون هرکی دوست داری کمکم کن وگرنه شاید دیگه منو نبینی لی مینهو
مینهو-ای بابا ولم کن سئو چانگب...
فلیکس-به پس بلاخره اومدی چقدر طول کشید
یه پارچه هم تو بغل اون پرت کرد
فلیکس-برگشتم تموم شیشه های خونه برق بزنه
مینهو-جانم؟؟اشتباه گرفتی
با نگاه عصبی بهم نگاه کرد و برام خطو نشون کشید
میدونم من دوست بدیم چون به بهترین دوستم دروغ گفتم......................................................................
سللللللللااااااام:)من زندم
راستش خیلی ادم بد قولی نیستم و این پارت خیلی وقته که امادست ولی اتفاقا دست از سرم بر نمیدارن
اینو فرستادم که فقط بدونید زندمو اگه داستانمو دوست دارید بدونید که ادامه داره:)
راستش این وسطا من از طرف مدرسه رفتم مشهد((با زورو التماس یعنی مامان بابام از دستم روانی شدن))همتونو دعا کردم😊همین مرسی که منتظر موندید پارت بعد طبق قرارمون شنبه
DU LIEST GERADE
AN OMEGA FROM NOWHERE
Fanfiction-اولین باری که بهت گفتن یه جفت داری که استرالیاعه واکنشت چی بود -فقط داد زدم وات د فاک جفت من یه امگا از ناکجا اباده کاپل:چانگلیکس،مینسونگ،هیونین،ووچان ژانر:فانتزی،امگاورس،زندگی روزمره،اسمات وضعیت:کامل شده