Part46:تعطیلات تابستونی

1.6K 305 79
                                    

-نویونگ یادت نره چیا بهت گفام اذیت نکنیا

مامان مینهو-جیسونگی بچه رو کشتی از بس بهش اخطار دادی ببین یه چند هفته بچه از دستتون راحته بهش زهر نکن اینجام پیش پدربزرگ مادربزرگشه قراره ولی بهش خوش بگذره مگه نه ؟

نویونگ با خوشحالی سرشو بالا پایین کرد و بوسه ای روی گونه مادر مینهو کاشت

-باشه پس خیالم راحت باشه؟هیچکار بدی نمیکنی؟؟

نویونگ-اره خیالت تخت دایی

نفس عمیقی کشید با شنیدن صدای مینهو به دنبال صاحب صدا گشت که اونو درحالی که از اتاقشون بیرون میومد دید

مینهو-جیسونگ دیر شد باید بریم دنبال فلیکس و چانگبین اونارو هم سوار کنیم اگه میتونی دل بکن چون چند دقیقه دیرتر برسیم چانگبین تا چند ساعت غر میزنه

لپای نویونگو بوسیدم و مامان مینهو رو بغل کردم

-مواظب باشید به جای منم بابا رو بغل کنید((بابای مینهو رو میگه ))خوش بگذرونید

مامان مینهو-حتما

با مینهو از خونه بیرون رفتیم

- چرا پدر و مادرتو دوباره الکی این همه راه تا سئول  کشوندی میتونستیم نویونگم با خودمون ببریم

مینهو-بار قبلی همچین الکیم نبودا چون عروسیمون بود و اینکه توی این مسافرت دوتا زوج ازدواج کرده هستن حالا درسته چانگبین و فلیکس سگو گربن ولی به هر حال بهتر بود نیاد چون خدارو چه دیدی شاید چانگبین و فلیکس با اینکه خیلی دعوا دارن ولی شبا پرکار باشن

-حداقل نویونگو میبردیم گوانجو که این همه راه تو سئول نیان

مینهو-چه فرقی داره جیسونگ

-هیچی

به قیاقه جدیش موقع رانندگی‌نگاه کردم

- موقع رانندگی جذاب میشیا لی مینهو

لبخند بزرگی زد و عینک افتابیشو از روی سرش روی چشماش گذاشت

مینهو-تاحالا بهم نگفته بودی

-تاحالا دقت نکرده بودم

مینهو-اوه پس از این به بعد قراره به خیلی چیزا دقت کنی

-اره قراره زیاد سوپرایز بشی

یه هفته از عروسی ساده منو مینهو میگذشت عروسی کع توش فقط مامان بابای مینهو و چانگبین هیونگ و فلیکس بودن با رسیدن جلوی در خونه چانگبین هیونگ و دیدن فلیکس سریع از ماشین پیاده شدمو پریدم بغل فلیکس

چانگبین-شما دوتا چند روز پیش همو تو جشن فارغ التحصیلی ما ندیدید؟؟

فلیکس-تو یه عصا قورت داده ای چه میفهمی ما چی میکشیم هانی بیا پشت بشینیم

AN OMEGA FROM NOWHERENơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ