Part23:واقعیت

1.6K 312 6
                                    

P.O.V:مینهو

از وقتی که اون امگای کوفتی رو دیدم زندگیم نصف شده بود نصف اول پیش چانگبین روانی کار میکنم و نصف دوم رو مث یه استاکر روانی امگایی به اسم هان جیسونگو دنبال میکنم شبا میرم سرکارش دنبالش اونو میرسونم خونش با مادرش صحبت میکنمو با خواهر زاده کوچولوش بازی میکنم اونم مثل برج زهرمار بهم نگاه میکنه با بشکنی که چانگبین جلوی چشمم زد از فکر بیرون اومدم

چانگبین-چیزی شده؟تو فکری

مینهو-هیچی چیزی نیست فلیکس خوبه

چانگبین-اره خوبه ولی تو خوب نیستی

مینهو-نه خوب نیستم

چانگبین-به رفیقت نمیگی چته؟

اهی کشیدمو دستمو توی موهام فرو کردم بعضی وقتا دلم میخواد انقد بکشمشون تا کچل شم

مینهو-هیچی فکر کنم باید با فلیکس درباره یه چیز حرف بزنم

چانگبین-باشه پس بی زحمت سر راه واسش بستنی موزی بگیر

ابروهامو بالا انداختم خوابیدم یا مردم؟

مینهو-چی شده تو به فکرشی نکنه اخر الزمانه؟

چانگبین-به فکرش نیستم نمیدونی وقتی اون بستنی کوفتی تموم میشه چطوری غر میزنه اصن دلم میخواد اون موقع سرمو بکوبم به دیوار

مینهو-باشه کار دیگه ای نداری

چانگبین-نه مواظب خودت باش

از اتاقش بیرون زدم امروز همه چیو به فلیکس میگمو ازش کمک میخوام یه ساعت بعد جلوی  در خونه چانگبین بودم درو زدم

فلیکس-هیوووونگ

مینهو-میشه درو ...

یک دفعه در باز شدو یه چیزی پرید بغلم

فلیکس-دلم برات تنگ شده بود هیوووونگ

مینهو-دلم منم راستی اینارو چانگبین گفت برات بخرم

ازم جدا شد یه تی شرت سفید گشاد با شلوارک مشکی اون واقعا برعکس سئو چانگبینه لبخندی بهش زدمو پلاستیک بستنی ها رو به سمتش بردم

فلیکس-مرسی هیونگ

پلاستیک بستنی هارو ازم گرفت

مینهو-میزاری بیام تو

یک دفعه نگاهی بهم انداخت شرمنده خندید

فلیکس-اره اره بیا تو اصلا حواسم نبود

جلوتر از من به سمت داخل خونه حرکت کرد وقتی وارد حیاط خونه شدم با دیدن تغیرات بزرگ تو حیاط سرجام میخکوب شدم

مینهو-فیلیکس تو باغچه رو اینجوری کردی؟

فلیکس-اره قشنگ نشده؟

مینهو-خیلی قشنگه

باغچه خالی خونه چانگبین پر شده بود از گلای رنگارنگ و متفاوت

AN OMEGA FROM NOWHEREWhere stories live. Discover now