Part20: پدربزرگ مادر بزرگ تسخیر شدن

1.7K 332 15
                                    

P.O.V:فلیکس

دو هفته دیگه عروسیمون بود و روزای من توی کالج خریدای عروسی و سروکله زدن با سئو خلاصه میشد درحال حل کردن مسئله شیمی رو به روم بودم که صدای لرزش گوشیم باعث شد که نگاهمو از صفحه کاغذ بدزدمو بهش نگاه کنم

فلیکس-بله مامان

مامان-بدبخت شدی فلیکس

فلیکس-چرا

مامان-بابا بزرگتو مامان بزرگ چانگبین حرکت کردن سمت خونتون

فلیکس-ولی چانگبین هنوز از شرکت نیومده

مامان-خو احمق مثلا سر زده اومدن دیگه

فلیکس-باشه ببینم چیکار میتونم بکنم

مامان-خدافظ پسرم

از جام بلند شدمو بازم وسایلمو توی اتاق سئو انداختم و خودمو مشغول درست کردن ناهار کردم وقتی زنگ خورد درو باز کردم

پدربزرگ-سلام

فلیکس-سلام پدربزرگ خوش اومدید ایشون حتما خواهرتونن اشکالی نداره شمارم مادربزرگ صدا کنم؟

مادربزرگ-اورابونییی~ خیلی شبیهته !نه بابا چه اشکالی داشته باشه یونگبوکی

وای خدایا منو بکش یعنی سئو با این کلمه میتونه تا اخر عمرم دهن منو سرویس کنه

پدربزرگ-جفتت کجاست

فلیکس-شرکته پدربزرگ شما بشینید

پدربزرگ-زنگ بزن بهش بگو بیاد خونه

تلفن رو برداشتمو سریع شماره چانگبینو گرفتم

چانگبین-بله

فلیکس-عزیزم سریع بیا خونه

چانگبین-مواد مصرف کردی

به دو نفری که بهم زل زده بودن لبخند معذبی زدم

فلیکس-نه عزیزم من خوبم مهمون داریم پدربزرگ و مادربزرگ اومدن

چانگبین-لعنتی من اومدم چیزی نمیخوای

فلیکس-پدر بزرگ مادربزرگ چیزی نمیخواید

پدربزرگ-چرا گوشیو بده من

تلفن رو ازم گرفت

پدربزرگ-سلام پسرم میشه از بیرون واسمون غذا بگیری

فلیکس-ولی ما غذا داریم

پدربزرگ-اونو بزار بعد از اینکه ما رفتیم من پیتزا میخوام دونگسنگ چی میخوای

مادربزرگ-منم مث اورابونی میخوام پیتزا بخورم

تو تموم هیجده سال زندگیم یه سالم ندیدم پدربزرگم غذای بیرون رو بخوره با چشمای درشت بهشون نگاه کردم

پدربزرگ-چی شده پسر جون اون تلویزیونو روشن کن دلمون گرفت الان برنامه مورد علاقه منو داره

AN OMEGA FROM NOWHEREWhere stories live. Discover now