ووت یادتون نره پشمکا*-*🍡
¤ 2 سال بعد¤
لویی با وقار تمام وارد ازمایشگاه شد و پشت میزش ایستاد
میزی که دقیقا با 2 قدم فاصله با شیشه قرار داشت
وسیله ی فلزی گردی که روی پیشونیش می نشست و مجهز به یک میکروفون,یک هدفون و شیشه ی خیلی ضریف مانیتور مانند بود رو اهسته برداشت و روی سرش قرار داد
بلند گوی روی میزشو روشن کرد و خم شد روی میز
"کد 3892!"همین کد لازم بود تا همه بفهمن باید اماده بشن برای بیدار شدن کد 0194
لویی هدفون نصفه ای که طرف چپ سرش وجود داشت رو روشن کرد
"کد 3792!"دوباره توی بلند گوی روی میزش گفت و تونست اعلام امادگی گروهشو از توی هدفونش بشنوه:
لیام:"اماده ام!"
لیلی:اماده ام!"
زین:"اماده ام!"
اِدی:"اماده ام!"
هیو:"اماده ام!"
نایل:"اماده ام!"اماده بودن اونا به منظور قرار داشتن هر شش نفر توی اتاق های شیشه ایشون بود که طبقه دوم وجود داشت
درحالی که مانیتور ها و صفحات لمسی جلوشون روشنه و تمام حواسشون روی وضعیت مغز,بدن,قلب,دستگاها,احساسات هری هستغیر از اون هفت نفر کس دیگه ای توی ازمایشگاه نبود
چون لازم نبود!
انقدر ازمایشگاه پیشرفته ای براش طراحی کرده بودن که دیگه لازم به فرد بیشتری نباشهلویی نیشخند زد و صفحه ی مانیتور مانند کوچیکی که روی چشم چپش وجود داشت و شبیه عینک نصفه نیمه بود رو روشن کرد
با استفاده از اون می تونست چیزی رو که هری می بینه رو ببینه
و اگر صلاح می دونست چیزی رو برای بقیه بذاره می تونست اون تصویر رو روی مانیتور مشکی غول پیکری که روی دیوار بالای اتاق شیشه هری قرار داشت بذاره!"کد 3892!"
چراغای ازمایشگاه رو کم کرد و زنگ بیدار شدن هری رو به صدا در اورد
هری توی تختش از لای رخت خوابا دستشو دراز کرد و با غر غر ساعتشو خاموش کرد و دوباره خوابید!لویی چشماشو چرخوند
هرروز برای رفتن به دانشگاه باید این بازی مسخره رو می کردن؟میکروفونشو روشن کرد
"پاشو کلاس اقای نیکولاس رو از دست می دی!"
صدای لویی رو هری توی مغزش شنید,اونم با استفاده از میکروفون کوچیکی که توی قسمتای داخلی نزدیک به گیجگاهش کار گذاشته بودن
میکروفون به قدری عقب کار گذاشته شده بود که فکر کنه داره صدای وجدانشو می شنوه!
و خب...
لویی هم با نصیحتای پدرانش برای این نقش عالی بود!هری غر غر کرد و با صدای صبحگاهیش زمزمه کرد
"پنج دقیقه دیگه!"ولی اون صدا رو همه به وضوح شنیدن و باعث شد لویی میکروفونشو خاموش کنه و توی بلند گو اعلام کنه
"کد 5454, صداش بزنه ولی داخل نره,اون خودش بیدار می شه!"
نیشخند زد و زن جوانی رو دید که نزدیک شد ولی وارد اتاق فرضی هری نشد
YOU ARE READING
(SomnAmbUliStic)+%5÷7=42
Science Fiction(Larry & Ziam Science Fanfiction) کد 1221: خواب گرد کد 8924: ما توی دنیایی زندگی می کنیم ک اون طور ک می خواییم شکلش می دیم مادر و پدر داریم زندگی می کنیم بزرگ می شیم و به این باور داریم ک همش یه آزمایش الهیه! هیچوقت فکر کردی ک تمام چیزایی ک دورو ورت...