ووت یادتون نره شکلات کاراملیا*-*🍫
لویی دست نایل رو گرفت و روی تخت نشست
"گفتی اون کیه؟"
نایل با شک به دیلان نگاه کرد"یکی از دوستام که از واقعیت اومده,می تونی بهش اعتماد کنی!"
دیلان دستشو بالا برد و برای نایل تکون دادنایل:"او....کی؟!"
لویی:"تنها کاری که باید بکنی اینه که بخوابی اینجا و دست دیلان رو بگیری,اون موقع یه جای دیگه بیدار می شی که واقعیته,اونجا تایلر و تیموتی کمکت می کنن!"
نایل سر تکون داد و روی تخت دراز کشیدلویی سرنگ رو بهش زد و بعدش به دیلان که به نظر مضطرب می یومده نگاه کرد
"پس بی هوشی تو چی؟"
دیلان تخت رو دور زد و همونطور گفت
"من همین الانشم به طور خودکار توی بدنم داره بیهوشی پخش می شه!"کنار نایل دراز کشید و دستشو باز کرد تا دستشو بگیره!
نایل ابرو بالا انداخت و بهش نگاه کرد"دود! دست لعنتیمو بگیر!"
"دوباره بگو کی بودی؟""یا همین الان دستمو می گیری یا همین جا می مونی!"
"چرا من باید دست تو رو بگیرم؟ چرا تو دست منو نگیری؟""کله زرد! اونی که تو رو به دنیای واقعی انتقال می ده منم,حالا دستمو بگیر یا.....یا همین جا بمون!"
"این مشکل داره,داره خمیازه می کشه!"لویی:"نایل فقط دستشو بگیر!"
"چرا اول باید من برم؟"لری:"نایل!"
نایل دست دیلان رو می گیره و چشماشو می بندهلویی و هری می چرخن و از در بیرون می رن
زین و لیام تازه با ساکاشون رسیدن"خیله خب,حالا باید چیکار کنیم؟"
هری و لویی به هم و بعد به اونا نگاه کردنهری:"قراره بریم دنیای واقعی,هرکدوم از شما با ما میایید!"
لیام پشت سرشو خاروندزین پوکر نگاهشون کرد
"یه جوری حرف زدی حس کردم قراره گروگان بگیریمون!"
هری و لویی خندیدن و چهارتاشون رفتن توی اتاق زیاملویی:"اول لیام و هری!"
لیام و هری کنار هم خوابیدن و دست همو گرفتنزین:"الان باید غیرتی شم یا چی؟"
لویی:"الان وقتش نیست!"سرنگ رو توی شاهرگ لیام خالی کرد و به هری سر تکون داد
هری و لیام بهم لبخند زدن و چشماشون رو بستنلویی:"اوکی برو,بیا بریم!"
از اتاق زیام خارج شدن و جلوی اتاق نایل خشکشون زد
نایل و دیلان دیگه روی تخت نبودن!زین:"وات؟"
زین چرخید و اتاق خودشو هم خالی دیدلویی دستشو روی شونش گذاشت
"چیزی نیست,این به این معنیه که برگشتن به واقعیت!"زین به لویی نگاه کرد
"یعنی بعدش چی می شه؟"لویی سمت اتاقش راه افتاد
"می ریم به واقعیت,دیگه هم اینجا بر نمی گردیم!"
YOU ARE READING
(SomnAmbUliStic)+%5÷7=42
Science Fiction(Larry & Ziam Science Fanfiction) کد 1221: خواب گرد کد 8924: ما توی دنیایی زندگی می کنیم ک اون طور ک می خواییم شکلش می دیم مادر و پدر داریم زندگی می کنیم بزرگ می شیم و به این باور داریم ک همش یه آزمایش الهیه! هیچوقت فکر کردی ک تمام چیزایی ک دورو ورت...