ووت یادتون نره تِدی برز*-*🐻
دنیای هری:
سه روز از زمانی که هری به دیدن مسابقه رفته بود گذشته بود و از فکر اون پسر مرموز بیرون نمی اومد!
از طرفی هم کلافه بود که چرا مربی جدیدش بهش زنگ نمی زنه!
خسته شده بود از زیادی منتظر موندن!تصمیمشو گرفت
برمی گشت به پیست!
نمی تونست کنجکاویشو راجب اون پسر مرموز کنترل کنهشب ساعتای 9 بود که لباس پوشید و سوار موتورش شد
شلوار چرمشو پوشید با یه تیشرت سفید و گردنبند صلیبش و دستکشای چرم و پوتینای بلندشسوار موتورش شد و به سمت پیست روند
20 دقیقه راه رو توی یک ربع رفت و با موتورش نزدیک جمعیت شد
یکم عقب تر از جمعیت ایستاد و موتورشو خاموش کردبا چشماش دنبال اون پسر می گشت تا شاید بتونه از همینجا هم پیداش کنه
بین اون ازدحام چیزی نمی دیداز موتورش پیاده شده و جلو تر رفت
از توی جمعیت رد شد و وسطشون چهارتا موتور جدید رو دید که برای مسابقه اماده می شدنهری جایی که دفعه ی قبل ایستاده بود ایستاد و باچشماش دنبال پسر می گشت
امیدوار بود ایندفعه هم اومده باشهتا اینکه پیداش کرد
کنار موتورش دور از جمعیت ایستاده بود و سیگار می کشیدتیپش باعث شد نفس هری ببره
سرتاپا مشکی,چرم,با همون کفسای بند دار و جلیقه ی چرمی که دکمه نداشت و جلوش کاملا باز بود
با شلوار چرم و دستکشای ستش که صد برابر جذاب ترش کرده بودنبه همون موتوری که دفعه قبل هم باهاش رفت تکیه داده بود و به جمعیت نگاه می کرد
هری نگاهشو ازش نمی گرفت,انگاری می ترسید که گمش کنه
تا اینکه خودِ اون پسر به سمت جمعیت حرکت کرد و حتی با اینکه هری دنبالش می کرد اما میان جمعیت گم شد
هری هم وارد جمعیت شد و فهمید دوباره گمش کرده
دوباره پیش موتورش برگشت
دوباره و دوباره نگاه انداخت ولی پیداش نکردتا اینکه صدای گاز دادن موتوری رو شنید
موتوری رو دید که با سرعت از کنارش رد شد و به سمت پایین جاده رفت
خودش بود!هری سریع نشست روی موتورش و کلاه رو گذاشت روی سرش و با تمام قدرتش گاز داد
YOU ARE READING
(SomnAmbUliStic)+%5÷7=42
Science Fiction(Larry & Ziam Science Fanfiction) کد 1221: خواب گرد کد 8924: ما توی دنیایی زندگی می کنیم ک اون طور ک می خواییم شکلش می دیم مادر و پدر داریم زندگی می کنیم بزرگ می شیم و به این باور داریم ک همش یه آزمایش الهیه! هیچوقت فکر کردی ک تمام چیزایی ک دورو ورت...