ووت یادتون نره لولی پاپز*-*🍭
"اینا رو ببین"
لویی گفت و طراحیا رو جلوی زین گذاشت"دیشب که دیدمش,فهمیدم اسمش دیلانِ! چون شنیدم وقتی یکی صداش زد...
,این مال وقتیه که داشت به دستام نگاه می کرد........
این مال وقتیه که داشت اون مرد غریبه رو که صداش می زد رو نگاه می کرد............
اینم که مال دفعه ی اوله!"لویی همونطور که روی صندلیشت میزش نشسته بود و زین که کنارش ایستاده بود و دونه دونه به نقاشیا نگاه می کرد براش موقعیتا رو توضیح می داد
تا اینکه رسید به چهره چهارم و لویی ساکت شدزین بهش نگاه کرد
"این کیه؟"
YOU ARE READING
(SomnAmbUliStic)+%5÷7=42
Fantascienza(Larry & Ziam Science Fanfiction) کد 1221: خواب گرد کد 8924: ما توی دنیایی زندگی می کنیم ک اون طور ک می خواییم شکلش می دیم مادر و پدر داریم زندگی می کنیم بزرگ می شیم و به این باور داریم ک همش یه آزمایش الهیه! هیچوقت فکر کردی ک تمام چیزایی ک دورو ورت...