¤کد 01¤

3.6K 571 1K
                                    


صدای گریه های بچه ی 10 روزه که اغوش مادرش و کمی محبت رو درخواست می کرد بیمارستان رو برداشته بود

اون کوچولو توی یه دستگاه شیشه ای نگه داری می شد تا تکلیفش معلوم بشه

ولی کاش چشماشو باز می کرد و اون دوتا مردی که راجب سرنوشتش با هم از پشت شیشه حرف می زدن رو می دید

"اون فقط ده روزشه,مادرش هنگام زایمان مرد و پدرش هم خیلی وقته بر اثر بیماری مرده,یه خواهر کوچولو داره که میره به یتیم خونه"

مرد قد بلند و شیک پوش سرشو به ارومی تکون داد و نگاهشو روی نوزادی که دستاشو روی هوا تکون می داد و گریه می کرد نگه داشته بود

"اون کسی رو نداره تا سراغشو بگیره؟"

"نه خیلی مطمئن نیستم,اگرم کسی بیاد می تونم از پسش بربیام!"
مرد قد بلند نیشخند زد و سرشو تکون داد

"یه مادر,یه پدر,یه خواهر ,براش اماده کن,خوبه که هنوز چشماشو باز نکرده...
درواقع دنبال یه همچین چیزی می گشتم!
و در مورد سرپرستاش,می دونی که چطور باشن؟هوم؟!"

بهترین دکترِ بیمارستانش سرشو با اطمینان تکون داد
"بله اقای تاملینسون,مثل همیشه,مرده متحرک می خوایید,نه احساسی نه سخنی!"

تروی نیشخندی زد و سرشو تکون داد
"تا 24 ساعت دیگه بسته رو کامل می خوام,آزمایشگاه!"
و از بخش نوزادها خارج شد

در رو که باز کرد بادیگارد ها منتظرش بودن
و البته پسر کوچولوی 5 ساله ایی که خیلی مودب دستشو روی رون هاش گذاشته بود و پاهاشو مرتب روی زمین گذاشته بود
اون کت و شلوار سرمه ای فیت تن کوچولوش بود!

"وقته رفتنه پسرم"
با حرف تروی پسر کوچولو چشمای آبیشو به پدرش که قدمای محکمشو به سمت درخروجی بیمارستانش می ذاشت دوخت

اهسته بلند شد و با صدای اروم و کودکانش پشت سر پدرش زمزمه کرد
"بله پدر!"

قدمای کوچولوشو بلند برمی داشت تا بتونه به پدرش برسه و بادیگاردا پشت سرشون می رفتن

تروی سوار لیموزین مشکیش شد و بی توجه به پسر چشم ابی کوچولو که پشت سرش تقریبا می دوید سوار شد

پسر کوچولو به ماشین نگاه کرد و نفس نفس زد
تقریبا نزدیک بود گریش بگیره
اخه اون که نمی تونست تنهایی سوار شه!
که ناگهان توسط دوتا دست بزرگ بلند شد و داخل ماشین گذاشته شد

برگشت و پاول,یکی از بادیگاردا رو دید
به عنوان تشکر خنده ی کودکانه ای سر داد و متقابلا لبخندی دریافت کرد

ولی درمقابل پدرش دوباره خیلی خیلی مودب نشست و سرشو پایین انداخت
اخه این طوری تربیت شده بود
طوری ک در روز 6 ساعت فقط به تربیتش اختصاص داشت!

(SomnAmbUliStic)+%5÷7=42Where stories live. Discover now