❥Fucking Tail

8.4K 1.3K 106
                                    

بعد از متوجه شدن اینکه سر جونگ کوک چه بلایی میاد سر دوراهی سختی قرار گرفت!البته احساس عجیبی هم که در مورد این موضوع داشت هم زیاد توی این مسئله تاثیر داشت پس تصمیم گرفت بهش کمک کنه!

کسی چه میدونه شاید بعد از این که کوک رو به هدفش رسوند خودشم چیزی گیرش بیاد!
از فکراش دست کشید و نگاهی به خرگوش رو به روش انداخت که داشت با لبه ی هودیش ور میرفت!

"یا خدا.......اون که هنوزم شلوار پاش نیست"
با خودش گفت.

اگه قراره بهش کمکی بکنه اول باید یه زندگی با روتین های عادیش رو یادش میداد....اما لعنت به اون دمش که همه ی برنامه‌های آموزشیِ توی ذهنِ تهیونگ رو با خاک یکسان میکرد!

حتما الان کارما خیلی خوشش میاد که هی به خودشو زندگیش درکونی های محکم تقدیم میکنه!
لعنتی به همه چیز فرستاد مخصوصا دم اون توله خرگوش!

اگه الان یه سنگدل عوضی میبود توی این دردسرا نمیوفتاد اما لعنت که فقط یه آدم بی خیال بود!
به فکرش رسید که بهتره اول معنیِ فاک رو بهش بگه که دیگه اینقدر ازش استفاده نکنه!

_هی.....توله خرگوش!!شلوارت رو بپوش‌.
همین جمله کافی بود تا سر جونگ کوک بلند شه و با چشمای شوکه به پسر مو آبی نگاه کنه!
_آخه....دمم دردش میگیره!

تهیونگ از جاش بلند شد و به طرف جونگ کوکی که به سختی هم نشسته بود رفت....ای کاش میتونست اون دمش رو ببره اینطوری خیلی از مشکلاتش حل میشد!

_یه آدم عادی توی یه زندگی عادی که ما عمرا نداریمش...باید شلوار بپوشه وگرنه آبرویی براش نمیمونه!پس بهتره بپوشیش!

بعد از حرفش دست جونگ کوک رو گرفت و به طرف کمد کوچیکش که درست رو به روی تختش بود رفت....درش رو باز کرد و اصلا هم به واکنشای پسر خرگوشی کوچیکترین توجهی نکرد.

ولی دستش رو که برای درآوردن یکی از شلوارهای جینش بلند کرده بود با صدای قار قور شکم کوک همونطور توی هوا موند!
سرش رو به طرف پسر چرخوند ولی خرگوش بیچاره از خجالت بلافاصله نگاهشو دزدید.

و اونجا بود که تهیونگ برای هزارمین بار از زندگیش و همینطور نجات یافتنش از این وضع ناامید شد!

چون فاااااک زندگی خودش رو که با هزار مکافات و با منت های نامجون میچرخوند....حالا چطور میتونست زندگی یکی که انگار از یه سیاره ی دیگه اومده بود رو بچرحونه!!؟؟
باید هر چه زودتر براش اونی که عاشقش میشد رو پیدا کنه که از این وضع خلاص شه هرچند بعید میدونست بتونه!

چیزی نگفت حتی اخمم نکرد فقط شلوار رو بیرون کشید و روی تخت کهنه اش پرتش کرد و بعدش با دقت به دم جونگ کوک نگاه کرد!

ایدش این بود که جای دمش رو روی شلوار سوراخ کنه تا بتونه باهاش راحت باشه بلاخره اون که نمیتونست همیشه بدون شلوار باشه!
و از اونجاییم که هودی حداقل تا بالای زانوهاش میومد میتونست به راحتی دمش رو بپوشونه!

⊱Wtf?!I Fall In Love With A Bunny?!࿐💯Where stories live. Discover now