❥How Do We Make a Bunny Forgive Us?

7.4K 1.2K 102
                                    

هنوز اون بیرون برای خودش میچرخید نامجون خیلی بد اعصابش رو گند زده بود و متاسفانه باید گفت تمومش رو سر خرگوش بیچاره خالی کرد!!

نمیدونست دقیقا چه غلطی بکنه!!از کار احمقانه ایی که با کوک کرد عصبانی باشه یا از کار نامجون؟!

اون عوضی بهش گفت که قراره امشب یا فردا شب بیاد خونش،چون احتمال اینکه پلیس پاتقش رو پیدا کرده باشه زیاده!!!

و به محض پسر مو سیاه ردش کرده بود!!کلی منت گذاشته بود سرش و در آخر بهش یادآوری کرده که اون خونه هنوزم مال اونه!!!!!!!!

_ای تف توش!آشغال فکر کرده کیه؟آخه اینم شد
خونه که داده دستم بعد منتم برام میذاره؟؟

لگدی به هوا پرت کرد و سرش رو بالا آورد بلکه بتونه یکم خودش رو آروم کنه.
با یادآوری کوک که چند ساعت تنها بود فاکی زیر لب گفت.
و به سمت خونه حرکت کرد تا حداقل بتونه اوضاع دلی رو که شکسته بهتر کنه!!

خوب میدونست که اصلا به خاطر اون بیچاره نیست....فقط نگران این بود که نامجون پول پرست بفهمه جونگ کوک چیه!!حتما کاری میکرد که ازش پول تو حلقش بچپونه!

اگه میفهمید همه چی تموم بود!و دیگه کاری از دست تهیونگ بر نمی‌اومد.
با ذهن درگیر و خالی از راه حلی خودش رو به خونه رسوند و کمی پشت در صبر کرد.واقعا نمیدونست چه رفتاری با کوک بکنه!

آه بلندی کشید و وارد خونه شد.کلید برق رو زد و همه جا روشن شد.اما....هیچ جونگ کوکی اونجا نبود!

نه آشپز‌خونه ی کوچیکش و نه تخت خرابش....
چشماش داشت از شدت تعجب درمیپرید!!

_شِت‌.....

آروم گفت و محکم دستش رو توی موهاش کشید!!اون خرگوش میتونست کجا باشه!؟
تهیونگ از دلهره سر جای خودش فقط اطراف رو نگاه میکرد واقعا مسخ شده بود!
_شت.....باید چه گوهی بمالم روی سرم!؟؟؟

آروم روی تختش نشست و سرش رو بین دستاش گرفت.

اوضاع جوری بود که تهیونگ هم عذاب وجدان بد داشت و هم ترس خیلی بدتری به دلش چنگ مینداخت.

_اگه نامجون اومده باشه و فهمیده باشه......

شروع کرد به کندن پوست کنار ناخوناش...هیچ فکری به ذهنش نمیرسید!!

با جیر جیر کردن در حموم هری دلش ریخت!!با ترس از جاش پا شد و کنار در حموم رفت!

_فقط خدا رحم کنه مثل اون‌ روز یه خرگوش دیگه بیرون نپره!!

خواست با دستای لرزونش کامل در رو باز کنه ولی با بیرون اومدن جونگ کوک ازلای در اونقدر جا خورد که با فریاد به دیوار برخورد کرد!!!

دستش رو روی قلبش گذاشت و نفس نفس میزد....اما یه جورایی با پیدا کردن کوک دلش آروم گرفت.

⊱Wtf?!I Fall In Love With A Bunny?!࿐💯Where stories live. Discover now