part 2

518 91 15
                                    

فلش بک

حس میکرد یک عالمه پروانه، در دلش شروع به بال زدن کردن. این سنگینی و که روی خودش حس میکرد و ، دوست داشت. ضربان قلبش، حسابی تند میزد.
مرد پرفکت، اونو برهنه کرده بود و حالا هم بدن هاتش، روی تن ظریفش قرار داشت.
جثه ریزش، واقعا بین بازوهای اون مرد، اسیر بود. ...لمس انگشتای سرکشش ، که روی رانهای برهنش انجام میشد، زیر دلشو خالی میکرد. چیزی که تاکنون، تجربش نکرده بود.
هم هیجان داشت، و هم میترسید.
اسیر شدن عضوش، بین دست اون مرد، این هیجان و ترس و بیشتر میکرد.
ته دل کوچیکش، با تصور لبهای خوشفرم پارک چانیول که عضوشو به بازی میگرفت، حسابی خالی میشد. واقعا منتظر بود که این اتفاق بیفته.
ولی...
پارک چانیول، طبق حرفی که بهش زده بود، اصلا آدم صبوری نشون نمیداد. مخصوصا حالا که با دیدن پایین تنه وسوسه انگیز کای، تردیدش کاملا از بین رفته بود.
عضو تحریک شدشو به ورودیش مالید و پاهاش و رو شونه هاش انداخت. ...بازهم به جلو خم شد و اینبار دم گوشش زمزمه کرد:
_برام ناله کن...اسممو صدا بزن. ...(دوباره عضوشو به پایین تنش مالید)...میخوام وقتی درونت میکوبم، ددی صدا زدنت و بشنوم. ...(خیلی ناگهانی پاهاشو بالا گرفت و اینبار لبهاشو به حفره تنگش چسبوند)...بهم التماس کن که کارمو شروع کنم.

همزمان با اتمام جملاتش، حرکات لبهاشو شروع کرد و به لیس زدنش پرداخت. این کارش دور از انتظار برای پسرک بود.
برای کایی که قادر نبود لذت ناگهانیشو توصیف کنه. اون لبها خیلی خوب کارشونو انجام میدادن. ...اون زبون سرکش، میدونست باید به کجا برخورد کنه و باعث بیقراری بیشتر بشه.
هرلحظه که طی میشد، هیجان و لذت کار هم بالاتر میرفت. کای حالشو نمیفهمید. اصلا نمیدونست چه بلایی داره سر پایین تنش و عضو تحریک شدش میاد!!!
چانیول اونو کاملا بالا کشیده بود و مدام پایین تنشو به صورتش میمالید. داشت بااین کارش، ورودی دلخواهشو آماده میکرد. ...اینطوری ناله های آروم پسرک، با وضوح بیشتری شنیده میشدن و حالا هم به اوج خودشون رسیده بودن. منتظر بود بهش التماس کنه که سریعا درونش ضربه بزنه.
چرا که حال خودش هم، تعریف چندانی نداشت.
حس نیاز کای، واقعا تازه و ناشناخته بود. چیزی که الان تجربش میکرد، واقعا قابل وصف نبود. اون لبها و نفسهای داغی که به پایین تنش میخوردن، چه بلایی داشتن سرش میاوردن؟؟؟
چرا میخواست اون حرکات سریع تر بشن؟؟؟
چرا پایین تنش تمایل داشت هرچه زودتر، حجم بیشتری، جایگزین زبان چانیول بشه؟!!!
به طور ناگهانی، پاهاش شروع به لرزیدن کردن و بخاطر نیاز زیادش، اشک توی چشماش حلقه شد.
تیله های سبز رنگشو به پوزیشن عجیب و غریبشون دوخت و بیشتر ناله کرد:
_آااااه...دد...خواهش میک..نم...شرو...ع.کن.

چانیول راضی از شنیدن ناله دلخواهش، پاهای کای و دوباره روی شونه هاش انداخت و به رانهاش دست کشید. برای چند بار اونارو تو مشتش فشرد و با لحن تحریک آمیزی ، ازش سوال کرد:
_چیو شروع کنم؟...بیبی باید به ددی بگه که چی ازش میخواد.

 🔥Hot Chocolate 🍫Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang