جسارت یا گستاخی؟!

69 9 0
                                    

بعد از سخنرانی و زهره چشم گرفتن کیم جونگهیون از سرباز ها ،اون ها برای


خوردن شام به سلف پادگان رفتند.




جز لیندا دختره دیگه ای توی پادگان نبود، درواقع برای وارد شدن به ارتش نیاز نبود که حتما پسر باشی اما مثل پسرا هم اجبار نبود که حتما وارد بشی.




پشت میز سلف نشست و آه بلندی کشید که باعث جلب توجه پسره روبه روش شد




"نونا به خاطره موهات ناراحتی میکشی؟"




لیندا نگاهی به پسره روبه روش که با لبخند بهش نگاه میکرد انداخت و گفت




"تو جیسانگی درسته؟ میدونی اون دوتا پسر که با هلیکوپتر اومدند کی بودند؟"




اون دوتا پسر بیشتر از هرچیزی فکر لیندا رو مشغول کرده بودند حتی به خاطر


اون ها ناراحتی رو که نسبت به کوتاه شدن موهاش و غرور شکسته شدش داشت رو فراموش کرده بود.




"منم چیز زیادی نمیدونم ولی مثل اینکه اون ها جزو نیروهای ویژه بودند، لی تمین کاپیتان و لی مینهو هم گروهبان سرباز های ویژس و اون دوتا تازه از ماموریتی که توی سوریه داشتند برگشتند"




"تو چطوری این همه اطلاعات توی این مدت کم جمع کردی؟"




پسر با خجالت سرش رو خاروند




"راستش نونا نصف چیز هایی که گفتم رو وقتی داشتند خودشون رو معرفی میکردند شنیدم و بقیه ش رو هم از آشپز پرسیدم، چون سنم کم بود ازم خوشش اومد و یکم از اون دوتا بهم گفت"




"خیلی خوبه که میتونی به این راحتی دوست پیدا کنی، من خیلی سخت میتونم با کسی دوست بشم"




پسر هومی کرد و بعد از چند دقیقه دستش رو به سمت دختر دراز کرد




"دوست داری که باهم دوست بشیم؟"




دختر به چهره ی پسره کوچیکی که جلوش بود نگاه کرد و لبخند زد، دستش رو جلو آورد و بدون حرف باهاش دست داد.




"نونا میدونستی موی کوتاه بیشتر بهت میاد؟"




دختر از چاپلوسی پسره کوچیکی که میخواست اینطوری بیشتر بهش نزدیک بشه خندش گرفت.




تقریبا نیم ساعت بعد سرباز های ویژه با چهره های سرد و عاری از هیچ گونه احساس وارد سلف شدند .




اون ها تفاوت زیادی با بقیه سرباز ها داشتند ،اون ها لبخند نمیزدند، نگاه هاشون


سرد بود و انگار ذهنشون یه جای دیگه بود. آشپز غذای بیشتری به اون ها میداد و لباس های اون ها متفاوت با بقیه بود.




چشم دختر به همون دو پسری که صبح دیده بودشون افتاد، کنار هم نشسته بودند و بدون اینکه به همدیگه نگاه کنند غذاشون رو میخوردند اما از حرکات لبشون

Soldier [دخترپسری]Where stories live. Discover now