لیندا توی این مدت کمی که توی پادگان بود چیز های عجیبی راجب تمین و مینهو شنیده بود از لقب هایی که به اون دوتا داده بودند گرفته تا ماموریت های غیر ممکنی که به لطف اون دوتا ممکن شده بود.
مهم ترین چیزی که توی پادگان فهمیده بود این بود که برای اطلاعات فقط میتونه روی آشپز سلف حساب کنه چون هیچکس دیگه ای چیزی نمیگفت؛ مهم ترین اطلاعاتی هم که گرفته بود راجب مینهو بود. اینکه خوشش نمیاد کسی با فامیلی لی صداش کنه و یه بار یکی از سرباز ها رو به خاطر صدا کردن پی در پی فامیلیش حسابی توبیخ کرده بود و انفرادی فرستاده بود.
جالب اینجا بود که هیچکس دلیل این حساسیت رو نمیدونست اما همه از ترس توبیخ و تنبیه تا جایی که میشد و قانون بهشون اجازه میداد فامیلی مینهو رو صدا نمیکردند.
وقتی داشت نگهبانی میداد با آشپزی که میخواست خارج بشه کمی حرف زده بود و فهمیده بود که لقب اون دوتا پسر، برادران لی هستش اما افراد درجه دار به اون ها دو ستاره نیروهای ویژه میگن.
برادران لی.... اما چرا مینهو از فامیلی لی متنفر بود و نسبت بهش اینقدر حساس بود؟ شاید اون لحظه این بزرگترین معمایی بود که لیندا فکر میکرد باید حلش کنه اما مطمئنا درست مثل مکان ها و آدم های جدیدی که به مرور باهاشون روبه رو میشه، معماهای قدیمی کم کم جاشون رو به معماهای بزرگتر میدن و کنار میرن.
با اینکه درمورد خیلی از مسائل از آشپز سوال میکرد و جواب میگرفت اما انگار صحبت کردن از اعضای نیروهای ویژه به خصوص برادران لی جزو خط قرمز بزرگ آشپز محسوب میشد و خیلی سخت میشد که ازش چیزی بیرون کشید.*****
دو ماه از زمانی که جونگهیون رفته بود میگذشت و از اون موقع سرباز ها تحت تعلیم تمین بودند.
سرباز ها توی این دو ماه با تمرینات سخت تمین و مینهو دلشون واقعا برای ارشد قبلی یعنی کیم جونگهیون تنگ شده بود و تازه قدرش رو میدونستند.
مینهو جلوتر از تمین روی سکو ایستاد و بعد از وارسی چهره های بی انگیزه ی سرباز ها با صورت جدی گفت
"امروز با ارشد تمین تصمیم گرفتیم که از شما یه تست بگیریم تا بفهمیم چقدر پیشرفت کردید"
سرباز ها با یادآوری تمرینات سختشون آه بلندی کشیدند و با تصور تست سختی که پیش رو داشتند با کلافگی بهم نگاه کردند.
تمین با دیدن صورت های ناراحت و نا امید سرباز ها سرش رو به نشانه تاسف تکون داد و مینهو ادامه داد
"همچنین ما تصمیم گرفتیم که به افرادی که بتونند این تست رو با موفقیت تموم کنند به عنوان پاداش این امکان رو بدیم که بتونند وارد نیروهای ویژه بشند"
VOUS LISEZ
Soldier [دخترپسری]
Fanfictionفصل اول فیک سرباز🍂 کره ی جنوبی مدام از جانب کره ی شمالی تهدید به حمله میشه با اینحال دولت با داشتن نیروهای ویژه ولش قرصه که میتونه قبل از هر حمله ای نقشه های دشمنش رو نقش بر آب کنه. تمین و مینهو دو سرباز نیروهای ویژه ملقب به "دو ستاره ی طلایی" هستن...