حقیقت...

22 4 0
                                    

مینهو نگاهی به اونیو که با اقتدار ایستاده بود و به گزارش های افرادش گوش میداد کرد.

همه چیزه اون زیردریایی اشرافی بود، درست مثل برادرش که از اشراف و خاندان بالا نسب بود.

فقط تمین و چند نفر بودند که میدونستند اون دو نفر باهم برادرند اما برادرهای  تنی نه! برادرهای ناتنی.

برعکس مینهو که مادر و پدر واقعیش از خانواده های متوسط رو به پایین بودند اونیو پدر مادری اشرافی و پولداری داشت.

اگه پدر مینهو طی حادثه ای فوت نمیکرد و مادرش برای کار وارد اون خونه ی اشرافی نمیشد شاید هیچوقت مادرش، پدره اونیو رو نمیدید و اون دوتا هیچوقت عاشق هم نمیشدند.

مادره مینهو با پدره اونیو باهم ازدواج کردند اما اون ازدواج هیچوقت عمومی نشد و به ثبت نرسید و دلیل به ثبت نرسیدن اون ازدواج اونیو بود!.

اونیو حاضر نبود هیچ زنی رو به جای مادرش قبول کنه و بزاره که توی جایی که قبلا مادرش توش قدم میزد و میخوابید بمونه پس پدره اونیو به ناچار مجبور شد که از دور و فقط از لحاظ مالی زن رو ساپورت کنه و فامیلی مینهو رو از چوی به لی تغییر بده.

اسم واقعی لی مینهو..... چوی مینهو بود.

هر بار که اون رو با فامیلی لی خطاب میکردند مینهو فحشی نثاره اون مرد میکرد و هر بار که مینهو، اونیو رو میدید یاده ظلمی که در حق مادرش شده بود میوفتاد.

اینطور نبود که این دوتا برادر از همون اول با هم بد باشند. مینهو گاهی به همراه مادرش برای تمیز کاری به اون خونه میومد و اونیو از مینهو حسابی پذیرایی و بعد از اون باهاش بازی میکرد اما وقتی اونیو فهمید که پدرش به اون زنه خدمتکار نظر داره سعی کرد مانع اومدن زن به خونه بشه.

بعد از مدت کوتاهی فهمید که اون زن هم به پدرش نظر داره و انگار هر دو همدیگه رو میخواهند. همین باعث شد که اونیو فکر کنه اون زن میخواد جایگاه مادری که از دست داده بود رو از پدرش بگیره.

کم کم رفتارش با مینهو سردتر و سرد تر شد تا جایی که آشکارا باهاش دعوا میکرد و چون بزرگتر از مینهو بود بهش زور میگفت.

مینهو وقتی دید قراره مادرش با پدره اونیو ازدواج کنه خوشحال شد چون اون دوست داشت که با اونیو برادر بشه اما وقتی رفتار های خشن و نامناسبی که با خودش و مادرش توسط اونیو انجام میشد رو دید مینهو هم از اونیو متنفر شد و توی لجبازی و دعوا کردن با اونیو همراه شد.

پدره اونیو چاره ای ندید جز اینکه خونه ی دیگه ای رو برای مینهو و مادرش بگیره تا به اندازه ی کافی ازش دور باشند و اونیو خیالش بابت جایگاه مادرش راحت بشه.

دو سال بعد اونیو نیت پاک مادر مینهو رو درک کرد و برای عذر خواهی و آشتی براش مشروب انگور قرمز صد ساله ای آورد و بهش هدیه کرد. اما درست یک هفته بعد از اون روز زن به خاطره مسمومیت از دنیا رفت و تمام انگشت های اتهام به سمت اونیو گرفته شد.

Soldier [دخترپسری]Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt