part 2: نمیتونم اینکارو بکنم

1.6K 230 86
                                    

یونگجه💟

" خب چی میخوایم برای شام بخوریم؟" پدرم پرسید و کیف پولش رو دراورد و نشون داد که اون میخواد شام امشب رو حساب کنه

"من میتونم پسر کنارم رو بخورم" توی ذهنم گفتم و به خاطر فکرم خندم گرفت

اقای ایم که پدرش بود اسم پسر کنارم رو صدا زد و من سریع اسمشو به ذهنم سپردم

ایم جه بوم که به کره ایی معنی ددی رو میده اسمش کاملا بهش میاد

(نویسنده این قضیه رو از خودش دراورده و در واقعا ایم جه بوم همچین معنی نمیده)

وقتی بعد از یکم بحث کردن بالاخره تصمیم گرفتیم چی بخوریم یکم بدنم رو کشیدم و گوشی ام رو دراوردم

احساس کردم که یه نگاه اتشین داره سرم رو سوراخ میکنه سمت منبع نگاه برگشتم و با جه بوم چشم تو چشم شدم

لبخند مصنوعی زدم و برگشتم و به صفحه ی گوشیم نگاه کردم یه لبخند گنده روی لبام شکل گرفت وقتی دیدم مارک و جکسون پیام فرستادن

یونگجه ما امشب برای گذروندن تعطیلاتمون میریم بچه امون هم پیش ماردمه جای نگرانی نیست مواظب خودت باش بیبی
مارک

اره مواظب خودت باش و اگه با هر چیزی مشکل پیدا کردی بهمون زنگ بزن باشه؟
جکسون

باشه مواظب خودتون باشید و از تعطیلاتتون لذت ببرید!

جواب پیامشون رو دادم‌ و گوشی رو روی میز گذاشتم به غذای جلومون نگاه کردم با هیجان به ارومی زیر میز دست زدم و هممون شروع به خودن غذا مون کردیم

جه بوم‌به نظر با گوشی اش سرش گرم بود و در حین غذاخوردن به یکی پیام میداد

به خودم زحمت ندادم که یه بار دیگه نگاش کنم و به خوردن غذام ادامه دادم

"جه بوم گوشی ات رو کنار بذار" خانم ایم که سمت چپم بود به جه بوم گفت

پسره حتی یه ذره توجه نکرد ولی چند ثانیه بعد گوشی اش رو کنار گذاشت درحالی که گاز بزرگی که از غذاش گرفته بود رو میجویید و لپ هاش مثل یه همستر پف کرده بود

"خب یونگجه تنها فرزند بودن چجوریاس احساس تنهایی نمیکنی؟" اقای ایم شروع کرد و مستقیم به من نگاه کرد که باعث شد معذب توی جام تکونی بخورم

"اونقدرام بد نیست چون معمولا با دوستام بیرون میرم" شونه هامو بالا انداختم از نگاه کردن بهش پرهیز کردم

"و تحصیلاتت چطور؟" اون پرسید و ابروشو بالا انداخت

"من سال قبل فارغ التحصیل شدم " به سادگی جواب دادم و نی نوشیدنی ام رو سمت لبام بردم

" ما به راحتی میتونیم به این نتیجه برسیم که تو خیلی خوشگلی" خانم ایم گفت و اقای ایم موافقت کرد درحالی که پدرو مادرم با علاقه به من نگاه کردن

Force marriage / 2jaeWhere stories live. Discover now