part 7: منو یادت بمونه

967 166 82
                                    

یونگجه 💟

به لباسای معمولیم توی اینه نگاه کردم یه هودی صورتی و شلوار جین یخی

همیشه دوست داشتم که در طول روز رنگ های شاد بپوشم و در طول شب رنگای تیره این مثل یه سنته که من دنبالش میکنم

به خودم زحمت ندادم که موهام رو درست کنم چون همینجوری هم خوب به نظر میرسه و از پله ها پایین و به سمت کاناپه رفتم مخصوصا به کاپلی که همو بغل کرده بودن نزدیک شدم

"جه بوم میتونم سوییچ ماشینت رو قرض بگیرم؟" من پرسیدم و دستمو سمتش دراز کردم درحالی که اون فیلمی که نگاه میکردن رو متوقف کرد و با ابرو های بالا رفته بهم نگاه کرد

" هیچ تمایلی ندارم که تو ماشینم رو داغون کنی پس نه " به جواب خودش نیشخندی زد و جین یونگ هم خندید

"باشه " گوشیم رو دستم گرفتم و اونا بهم اشاره کردن که از جلوی تلوزیون کنار برم

"مامان؟" به مامانم زنگ زدم

"از جلوی تلوزیون برو کنار" جه بوم با عصبانیت زمزمه کرد سمتش رفتم و انگشت شصتم رو روی لباش گذاشتم و چونه اش رو گرفتم

"چه خبرا؟ خو..."

"خوبم اره میخواستم بپرسم میتونم بیام و سوییچ ماشین بابا رو بردارم چون جه بوم ماشینش رو بهم قرض نمیده میگه ماشینش رو داغون میکنم "

جه بوم دستمو پس زد و مچ دستم رو محکم گرفت و با عصبانیت زمزمه کرد که دست از شکایت کردن به مامانم بردارم

"تا حالا فکر میکردم شما دوتا باهم خوبید " مامانم با بیچارگی گفت

"میتونم ماشین رو بردارم یا نه؟" قاطعانه گفتم و جه بوم مچ دستم رو بیشتر فشار داد

دستمو کشیدم که باعث شد دست اونم جلو بیاد خم شدم و ساعدش رو گاز گرفتم که باعث شد دستشو پس بکشه و هولم بده

"نه از جه بوم بخواه ببرتت هرجا که میخوای" و تماس رو قطع کرد

"من تورو هیچ جهنمی نمیبرم هرزه ی لعنتی " جین یونگ روی ساعد جه بوم دست میکشید درحالی اون سرمن داد میزد

"اوه بیخیال جه بوم برای یه بارم شده دست از عوضی بودن بردار و مثل یه مرد شجاع رفتار کن " منم در مقابل داد زدم و پامو روی زمین کوبیدم

"من یه مرد شجاعم " اون داد زد درحالی که جین یونگ محکم تر بغلش کرد و دستشو روی بازوش گذاشت

"اوه واقعا؟پس چرا منو نمیبری به مرکز خرید؟ میترسی تو همین مدت کوتاه بهم حس پیدا کنی؟" نیشخند زدم و سرم رو کج کردم

"ببین من وقت برای مزخرفاتت ندارم میبرمت مرکز خرید ولی یه ثانیه هم از جلوی چشمام ناپدید نمیشی"

"چه فرقی میکنه من ناپدید بشم یا نه تو که جین یونگ رو کنارت داری"چشمام رو چرخوندم و دستاشون رو گرفتم و کشیدمشون تا بلند شن

Force marriage / 2jaeDonde viven las historias. Descúbrelo ahora