یونگجه💟
دوروز گذشته و یه حرف درست حسابی باهم نزدیم فقط چنتا نگاه و صحبت های کوتاه
حتی یه بارم بغلم نکرده
نه اینکه همدیگه رو نادیده بگیریم فقط اون به صورت نرمال ساکته ازون ادمای سنگدل ساکت. جوری به نظر میرسه و حرف میزنه انگار هیچی براش مهم نیست
در یه کلمه به دوران دو قطبی بودنش برگشته
"دلت میخواد چی بخوری؟" من پرسیدم زبونم رو روی قسمت داخلی لپم کشیدم و به پشتم و بدنم کش و قوسی دادم
هردوتامون روی تخت بودیم و بعد از یه چرت بیدار شده بودیم ساعت حدودای ۶ بود
"هیچی " جواب داد شونه هامو بالا انداختم و خیلی خودمو اذیت نکردم
" خب پس من امروز میرم بیرون " از روی تخت بلند شدم موهام رو بهم ریختم هودی بلندم رون های لختم رو پوشوند و کبودی هام تقریبا خوب شده بود
"بهم قول دادی دیگه با کسی نخوابی " اون گفت چرخیدم و دست به سینه جلوش وایستادم
"سوییتی تو بهم قول دادی یه ادم دو قطبی نباشی " لبخند منصوعی زدم ابرو هامو بالا انداختم و به ناخونام نگاه کردم
با ناامیدی روی تخت نشست و با مردمک های سیاهش مستقیم بهم نگاه کرد
"ببین دلیلش تویی" برام دلیل اورد و بهم خیره شد یکی از ابرو هام رو بالا انداختم
"دقیقا چجوری من دلیل دوقطبی بودن تو ام؟ " با عصبانیت گفتم و منتظر شدم تا سریع جوابم رو بده
"چون تو هم دوقطبی هستی" در جوابم داد زد و به خاطر دادش از جا پریدم
"توی یه لحظه جوری رفتار میکنی انگار با ملاحظه ترین ادم جهانی و لحظه بعد مثل هرزه ترین ادم کره ی زمین رفتار میکنی " اون توضیح داد و صداش ثابت و بلند بود
با عصبانیت اخم کردم سمتش رفتم و جلوش وایستادم
"چرا اینکارو میکنی؟ به بدن کبودت نگاه میکنم و با خودم میگم تو سزاوار این رفتار نیستی ولی لحظه ی بعد جوری رفتار میکنی انگار ازین توجه هرزه گونه لذت میبری اصلا نمیدونم تو دوست داری اینجوری باهات رفتار بشه یا نه دیگه هیچی نمیدونم.هیچی در مورد تو نمیدونم و حتی نمیدونم چه حسی داری " توضیح داد و با دستش بهم اشاره کرد
به بازو هام نگاه کرد و بعد سرم بالا اوردم وبه اون نگاه کردم اهی کشیدم وروی پای راستم خم شد
"اینجوری نیست که انتخاب دیگه ایی داشته باشم " من گفتم برای یه لحظه بازوم رو مالیدم و ادامه دادم
"چرا در مورد چیزی ناراحت باشم که خودم باهاش موافقت کردم؟" منگفتم
"چرا باید اینکار رو با رضایت خودت با بدنت انجام بدی؟" اون گفت و به بازو و رون هام اشاره کرد
ESTÁS LEYENDO
Force marriage / 2jae
Romance"...تو متوجهی که من یه دوست پسر دارم؟" "پس تو هم متوجهی که من همسرتم؟" ######################## این یه فیک ترجمه اییه که من با اجازه ی خود نویسنده اش ترجمه اش کردم ^^