Part 21 : زیادی وسوسه ام میکنی

810 140 21
                                    

یونگجه 💟

اه کشیدم و به مردی که روی تخت دوباره سیگار میکشید و با ناامیدی موهاشو توی مشتش گرفته بود خیره شدم 

"جه بوم میدونی امروز چه روزیه؟" بعد از یه سکوت طولانی پرسیدم

جه بوم نگام کرد و درحالی که دستاش هنوز توی موهاش بود یکی از ابرو هاشو بالا برد با گیجی نگام کرد و معلوم بود که یادش نمیاد

"متنفرم ازینکه یاد خودم بندازم ولی تو گفتی چهل روز که از عروسی مون بگذره برگه های طلاق رو بهم میدی " گفتم و توی چشماش خیره شدم

نگاهشو به زمین دوخت و دود رو از بین لباش بیرون داد سیگار رو از بین لباش برداشت و توی جا سیگاری خاموشش کرد

"میخوای طلاق ات بدم؟" درحالی که مینشست نگام کرد هردوتا پاش از تخت اویزون بود موهاش رو بهم ریخت و پرسید

"واضحه که نمیخوام من ترجیح میدم به جای تنها بودن دور و بر یکی باشم "  این واقعیته و من قرار نیست انکارش کنم

"همین؟ این تنها دلیله؟" با لحن عمیقی گفت و شقیقه هاشو ماساژ داد

"منظورم اینه جدا از اینکه من ازت خوشم میاد فک میکردم دیگه لازم نیست اون حرفا رو بگم" دست به سینه وایستادم و شونه هامو بالا انداختم

"من طلاقت نمیدم " جه بوم با بی حسی گفت و مستقیم توی چشمام نگاه کرد

بدون اینکه حتی خودم متوجه بشم باحال بودنم رو فراموش کردم لبخند درخشانی زدم و مثل یه بچه ی چهار ساله بالا پریدم و مشتم رو توی هوا بلند کرد

" به یه شرط "

با کنجکاوی سرمو سمتش چرخوندم و سریع اخم کردم ساکت موندم تا ادامه بده

"حق نداری با ادمای دیگه بخوابی"

میتونم اینکارو بکنم برام مهم نیست ولی به پول نیاز دارم اگه فقط میدونستی من یه فاحشه ی لعنتی ام...

"جه بوم تو موقعیت منو درک نمیکنی " اه کشیدم و چشمام رو چرخوندم

"شاید موقعیتت رو درک نکنم ولی فکر میکنم باید هورمون هات رو کنترل کنی برای یه بارم شده مثل یه فرد بالغ رفتار کن " با لحن سرزنش گرانه گفت و صداش داشت بالا میرفت

"نمیخوام هیچی بگم " زیر لب گفتم دستی به صورتم کشیدم و موهام رو بهم ریختم

"چرا؟" پرسید و از جاش بلند شد و با عصبانیت سمتم اومد

چند قدم عقب رفتم سرمو بلند کردم و متوجه شدم که چقدر بهم نزدیکیم

فقط نزدیکی امون نیست

بلکه نگاه نگرانی که برای یه ثانیه توی چشماش بود باعث شد من نرم بشم

"چون میترسم یه چیزی بگم که هردوتامون رو ساکت کنه " زیر لب گفتم و نگاهمو ازش گرفتم

Force marriage / 2jaeKde žijí příběhy. Začni objevovat