🍫Part5🐺

752 141 12
                                    

#part5
چانیول: از اون بازیایی که دوست داشتی و وقتی بازی می کردیم تو هی می گفتی " محکم تر"...
+ خو عين آدم بگو سکس کنیم دیگه/:
- خوب مگه بیراه می گم؟
+: ^_^

-: بیا دیگه، اون کوتوله چشم قورباغه ای وقتی که گفت تو جفت من نیستی خیلی بهم بر خورد): +: الهی گوش مخمليه من، بیا بغل بابا!
-: ): بکی اذیتم نکن دیگه.
+: چانیول؟
-: جونم؟
+ می خوامت چان، من مال خودت کن.
-: بکهیون؟!
+ هیس چانی گفتم که منومال خودت کن، معطل چی هستی پس؟

- خودت خواستی پاپی کوچولو! همونطور که دکمه پیراهنش رو باز می کرد به سمت تخت راه افتاد از بالا نگاهی به بک کرد و با زبونش دور لبش رو لیس زد. وقتی که باز کردن دکمه پیراهنش تموم شد بک رو به حالت خوابیده در اورد و روش خیمه زد. لبای صورتیش رو که هنوز مزه نوتلا روش مونده بود رو به لب گرفت و بوسه داغ و هات دونفره ای بینشون شکل گرفت. چانیول دستش رو به لبه تیشرت بک رسوند و به کمک خودش اون رو در اورد.

+یول!
- هیس... دستش رو سمت شلوارکش برد و فشاری به آلتش اورد.
پوزخندی زد و گفت:
-اینکه هنوز کوچیکه(:

+تو گنده ای، همه چیزت گنده اس به من چه؟ واسه من خیلیم خوش اندازه و مناسبه... با قرار گرفتن لب های چانیول روی لباش به سکوت وادار شد. لحظاتی بعد، صدای ناله های پر از شهوت و عشق فضای اتاق رو پر کرده بود. لحظه به اوج رسیدنشون چانیول دندونش رو توی گردن بکی فرو کرد و نشان خودش رو روش هک کرد. حالا اون دو، این بار دیگه کاملا برای هم شده بودن و بدون اون یکی نمی تونستن که به زندگیشون ادامه بدن.

(Sehun pov)
+كاااااای
کای در حالی که اخم می کرد با غرغر گفت:
-بابا همش دوتا مبل اونورتر نشستما. کر که نیستم! چرا داد می زنی آخه؟
+صدای شاشیدن میاد^_^
- هن؟

+دارن زنگ می زنن خو پاشو برو درو باز کن /: كای همونطور که بلند می شد تا در رو باز کنه گفت:
-حالا اگه تو پا می شدی در رو باز می کردی، کیسه صفرات میومد تو حلقت

+برو بابا من تو خونه خودمونم در رو باز نمی کردم دیگه چه برسه به اینجا...
شونه ای بالا انداختم و گفتم:
+والا! حالا کی هس؟
-منم*_*

+ای جونم چشم قورباغه ای من، بیا بغل عمو ببینم(:
دی او: جيبييغ ولم کن!
كای: حالا کی خواست تو رو بگیره؟ باید به دایی بگم تا برات ترشی بندازه/:
دی او: می زنمتا!
کای: مگه جز این کار دیگه ای هم بلدی؟ اصلا چرا همش تو خونه منی
دی او: خو خوابم نمی برد):
كای: قرص خواب می خوردی خب!
دی او: سر و صدا بود...
+واسه چی؟

دی او: آپا و آبا جونت داشتن باهم دیگه سکس می کردن، اصلا به وجود من تو اون خونه بی صاحاب هم اهمیت نمی دادن، حالا اینکه آبا ناله كنه عادیه، نمی دونم چرا بابای غول توهم صداش عین چی بلند بود!
كای: حتما راندی می رفتن...
دی او: فک نکنم! یه الفا هیچ وقت به فاک نمیره! +عاقا دقت کردین من مامانمو تا الان ندیدم؟
دی او: مامان چیه؟ آپا...

My Chocolate Wolf🍫Where stories live. Discover now