🍫part10🐺

631 118 5
                                    

. دست و پاهای سهون از لذت بی حس شده بودن. بزرگ شدن عضو خودش و کای رو حس می کرد. یاد اولین باری که کای رو دیده بود افتاد عضوش درحالت معمولی ۱۵ سانت رو بود.
بکهیون بهش گفته بود که آلفاهای قهوه ای توی سکس، عضوشون دوبرابر می شه. پونزده ضربدر دو می شه... سی
چییییییی؟ ۳۰ سانت؟ چشاش درشت شد و سعی کرد کای رو از خودش دور کنه. امکان نداشت همچین چیزی رو توی خودش تحمل کنه. کای که دید سهون دوباره دیوونه شده. دو دستشو با قدرت زیادی گرفت و بالای سرش برد. با صدایی که سعی می کرد بلند نباشه گفت:
-چته؟ دیوونه شدی؟ چرا همچین می کنی؟ سهون: ۳۰ سااااانته!
کای متعجب شد و گفت:
-چی؟!
سهون: اون بی صاحابت!
کای: یااا درباره کای کوچولو درست صحبت کنا! ۳۰ سانته که ۳۰ سانته من بچه بودم یادمه با کریس که می رفتم حموم قشنگه ۱۸ سانتو بود حالا دیگه توی حالت تحریک شده اش معلوم نبود چه قدر بزرگ می شه. خجالت بکش دوبرابر سوهویی و نمی تونی ۳۰ سانتو تحمل کنی؟ یا آپای بیچارمت چی بگه که برای آبات اندازه
غوله؟
سهون پشت چشمی نازک کرد و گفت:
- آبای من دیکش فقط كلفته عينه تو که زرافه نیست.
کای غرید: سهوووون بزار کارمو بکنم.
سهون: دردم بیاد با چوب می کنمتا!
کای خندید و لباسش رو در اورد:
-باشه هرکاری که می خوایی بکن! دست برد و دکمه شلوار جینه سهونو باز کرد و از توی پاش بیرون اورد. با دیدن شرته سهون از خنده روی تخت خوابید و در حالی که از شدت خنده قرمز شده بود گفت:
-سی...خخخ....ندرلا؟ شرته سیندرلا رو پوشیدی؟ سهون: يااا چیه؟ می دونی چه قدر پول دادم تا برام چاپش کردن؟ می دونی من چه قدر عاشق سیندرلام؟ من با کارتونش جق می زدم^_^
كاي: وات؟/:
سهون: ها چیه؟ بوتوچه اصلا؟ عشقه خودمه
كای: می خوایی برم به سیندرلا بگم بیاد تا باهات سکس کنه؟
سهون: وااااییی آره می گی؟ وایی فکر کن اون سینه ها بلوریش رو تو دستت بگیری واااایی.
كای: سینه های بلوری؟ *_* یه کاری می کنم تا یه هفته نتونی راه بری!
سهون: یا یا شوخی کردم. آبااااا آپاااااا۱!
كای پوکر سونو نگاه کرد و گفت:
-هرچه قدر می خوایی جیغ و داد کن، عزیزم اتاق عایق صداس(:
سهون ساکت و مظلوم به کای زل زد و گفت:
+من بچه ی خوبیم
کای: تو که عشق منی. بیا اینجا ببینم! به آغوشش اشاره کرد وسهونم از خدا خواسته خودشو تو بغل کای انداخت.
کای لباشو رو لبای سهون گذاشت و مشغول بوسیدنش شد. سهونم دستاشو دور گردن کای حلقه کرد و همراهیش کرد. کای دست شو پایین آورد و داخل شورت سهون کرد و باسنشو بين دستاش فشرد.
سهون: اوووم كايا... کای سهونو کشید روی خودش و به چشمای همدیگه نگاه کردن.
کای: درش بیار...
سهون: چيو ؟ شرتمو!
كای: نه خیر شلوار منو!
سهون از روی کای بلند شد و به پایین پای کای رفت. دکمه شلوار کای رو باز کرد و با کمک خودش شلوارشو در اورد. دست انداخت و شرت مشکیشو هم دراورد.

با دیدن آلت تحریک شده کای با خودش گفت:
+راه فراریم دارم یا دیر شده؟
کای: بخورش...
سهون: چیو؟ انگشتامو؟
كای با غیض گفت: نه خیر! اینو... و به آلتش اشاره کرد.
سهون شونه ای بالا انداخت و گفت:
+بلد نیستم!
کای: یاد می گیری...
سهون با اکراه سرشو جلو اورد و نگاهی به آلت کای انداخت. دروغ گفته بود که بلد نیست. به لطف فیلمای پورنی که دیده بود خیلی خوب یادگرفته بود. یه بارم با اسپری استوانه ای باریکش امتحان کرد بود که زبونشو زیاد فشار داده بود و اسپری تو حلقش اسپری شده بود. با یاد آوری اون خاطره، قيافه ش جمع شد. آلت كای رو تو دست گرفت و از بالا تا پایینش رو لیسید و مک محکم و عمیقی به سر آلت کای زدو التش رو تا نصفه تو دهنش برد و شروع به بالا پایین کردن سرش کرد. با شنیدن صدای کای فهمید که داره کارشو خوب انجام می ده.
كای: آه محکم تر زود باش سریع...
كاي شرته سهونو و در اورد و آلت سفید سهونو تو دست گرفت ومالشی بهش داد. خم شد و شروع به مارک کردن بالا تنه سهون کرد. سهون با مارک شدن زیر شکمش خواست پاهاشو جمع کنه که کای نذاشت و پای سهون رو بیشتر باز کرد. سرش رو نزدیک رون های سهون برد و گاز های ریز و کوچیکی گرفت.
سهون: آه کایا، اوووم...
سهون با حس خارج شدن مایعی از مقعدش ترسید و سعی در بلند شدن کرد که کای نذاشت و گفت:
-نترس چیزی نیس! همه امگاها موقع سکس اینجوری می شن. خب تو الان اینجوری شدی. سهون: این این دیگه چیه؟ کای با دستش عضو سهونو گرفت و به آرومی مالش داد:
-خب مگه نمی دونی اسپرم دو نفر بچه به وجود میاره؟ داخل این ترشح تو هم اسپرم وجود داره. سهون: آهي اه. آها، آه فهمیدم.
کای انگشت وسطش رو وارد مقعد سهون کرد و کمی عقب جلوش کرد که صدای سهون بلند شد.
كای: هیس! ساکت شو دردش الان می خوابه. انگشت دومشم وارد کرد و سعی کرد با باز و بسته کردن دو انگشتش کمی سهونو آماده کنه چون که خیلی تنگ بود. با بلند شدن کای از روی سهون، سهون اعتراض مانند ناله ای سر داد. کای بهش توجه ای نکرد و در کشوی بغل تختش رو باز کرد و گفت:
-موزی، خیاری، فلفلی یا شکلاتی؟
سهون: چی؟
کای: کاندوم دیگه!
سهون: مگه شکلاتیم دارین؟
كای: عا می خوای؟
سهون دست به سینه نشست و گفت: اصلا مگه لازمه؟ مگه من زنم؟!
کای: آره لازمه چون تو رحم داری و از ترشح مقعدت میشه اینو فهمید.
سهون: نوموخوااام):
كای پوکر نگاهش کرد و گفت: این چیزی نیست که تو بخوایی یا نه! بگو چه طعمی؟ من که فلفلیش رو دوست دارم.
سهون : شکلات!
كای: یه بار دیگه به من بگی شکلاتا... حرف کای رو قطع کرد و گفت:
-کاندوم شکلاتی!
كاي: أها!
کای بسته کاندومو در اورد و پاره اش کرد. کاندومو روی عضوش کشید و روی تخت اومد. كای: اوم داگی استایل!
سهون: چرا داگی؟
کای: چون راحت تر می شه در کونت زد
سهون چشم غره ای به کای رفت و روی دو دست و زانوش وایستاد. مخالفتی با کای نکرد چون خودشم از این پوزیشن خوشش میومد. با حس آلت كای روی مقعده خیسش آهي از لذت سر داد. سهون:آه كايا... بسه دیگه شروع کن. با حس داخل شدن آلت کای اخی گفت و از حرفش پشیمون شد. با کامل وارد شدن آلت کای خواست به جلو بره که کای نذاشت و دستش رو دور شکم سهون حلقه کرد.
سهون: وایی غلط کردم درش بیار. حس می کنم تو معده مه دل و روده م داره بهم می پیچه
كای: هیس چند دیقه صبر کن!
برای اینکه حواس سهون از درد پر بشه دستشو رو الت سهون گذاشت و حرکت داد.
سهون: آیی حسه دختری رو دارم که پردشو زدن. کای جواب سهونو نداد و به جاش ضربه محکمی به باسنش زد و توی گوش سهون گفت: ناله برای من یادت نره جوجه!
سهون با ضربه ای که خورد نفسش رو حبس کرد اما با حرکت کای داخل باسنش نفسشو بیرون داد و ناله ای کرد.
- آه آیی. آه کایا... بعد چند دقيقه اتاق پر از ناله های لذت بخش هر دوشون بود. صدای بلند ناله ها و ضربه ها اتاق رو فرا گرفت. سهون با حس نزدیک بودنش ناله کرد و گفت:
-اه آه من نزدیکم. كای دستش رو گذاشت روی سوراخ آلت سهون و گفت: باهم میایم!
و ضربه هاش رو محکم تر کرد.
.......
(Chanbeak)
بکهیون بی قرار خودشو تو آغوش چانيول کشید و گفت:
+چرا اینقدر سر و صداشون زیاده؟ مگه نگفتی اتاقا عایق صداس؟
چانیول: دارن سکس می كننا خو معلومه که صداشون بلنده. به من چه خودش گفت اتاقای خونه اش عایق صداس!
بکهیون: این خونه قديميه اونوقت چه طوری عایق صداس؟!
چانیول شونه ای بالا انداخت و گفت:
-من چمیدونم!
بکهیون: وایی اگه صدای های دیشبمون رو شنیده باشن چی؟
چانیول: هیچی خلاف شرع نکردیم که
بکهیون: دلم واسه بچم می سوزه): کای خیلی حشریه دم به دقیقه می زنه بالا
چانیول: تو فعلا دلت برای خودت بسوزه چون من با این صداها زدم بالا.
بکهیون: ييييا تو با سکس بچه و دومادت می زنی بالا؟ خجا...
با قرار گرفتن لبای چانیول رو لباش صدای اعتراض آمیزش خاموش شد.
(Sehun pov)
با دستام چشمامو مالیدم غلتی زدم و روی تخت نشستم. نگاهی به دور و اطرافم انداختم. به کای که لخت بغلم خوابیده بود نگاه کردم.
با دستم پشت گردنمو خاروندم. نگاهی به وضعیت خودم انداختم. اوایی خاک تو سرم چرا من لختم؟ وایی ما چیکار کردیم؟ نگاهم بین کای و خودم در حال چرخش بود. ما باهم خوابیدیم؟ لب پایینمو گاز گرفتم.
کم کم صحنه های دیشب جلو چشمم اومد. خاک تو اون سرم! نگاهی به ساعت انداختم. تازه نزدیک ده صبح بود. شونه ای بالا انداختم و دوباره خوابیدم. به من چه که اول بلند شم؟ اون باید پاشه برای من صبحونه درست کنه. تازشم باید صبحونمو برام بیاره تو تخت غلتی زدم و سمت کای برگشتم. نگاهی به چهره اش توی خواب
انداختم.
توی خواب خیلی مظلوم بود و اصلا از اون کای خبیث خبری نبود. با انگشت اشاره م موهای نسکافه ایشو از تو پیشونیش کنار زدم. رنگ به این خوشگلی. چشه مگه؟
با باز شدن چشاش دستمو عقب بردم و بهش نگاه کردم. لبخندی زد و گفت:
-صبح بخیر، درد که نداری؟
هااان؟ این نگران من شده؟ وویی گوگولی!
+صبح توهم بخير، فقط یه کوچولو درد دارم.
- آها، خیلی خب تو استراحت کن. میرم حمومو برات آماده می کنم.
+باشه!
به خدا این کای نیستا! این شاسگول بازيا ازش بعييده! خواست برام حموم آماده کنه؟ عررر بسی ذوق مرگ شدم. روی تخت نشستم و با ذوق به دره حموم نگاه کردم. با زنگ خوردن گوشی ای، نگاهی به عسلی بغل تخت انداختم. گوشیه کای زنگ می خورد. جواب بدم؟ جواب ندم؟ جواب می دم بابا مگه چی می شه؟! خم شدم و خواستم گوشی رو بردارم که قطع شد. لب برچیدم و نگاهی به صفحه گوشی که شماره ناشناس روش افتاده
بود، انداختم. یعنی کی بهش زنگ زده بود؟ با باز شدن در حموم سریع سرجام صاف نشستم. کای سمتم اومد و گفت:
- میتونی بلند بشی؟
اگه خودمو براش لوس کنم اشکالی که نداره داره؟ سرمو به معنی نه تکون دادم و گفتم:
+گفتم که درد دارم.
بدون زدن حرفی به دستشو انداخت دور زانوم و اون یکی دستشم دور کمرم حلقه کرد و بلندم کرد.
برای اینکه نیوفتم دو دستمو دور گردنش حلقه کردم و سرم رو سینه اش گذاشتم. با پاش در حمومو هول داد تا باز بشه. با کنجکاوی نگاهی به وان داخل حموم انداختم. وان پر از آب و کف بود. پ گلش کو؟
فکرمو به زبون اوردم و گفتم:
+چرا گلبرگ نریختی توش؟
روی زمین گذاشتم و گفت: گلبرگ از کجام بیارم آخه؟!
+تو این فیکا و فیلما از کجا میارن؟ توهم از همونجا بیار!
چشم غره ای بهم رفت و گفت:
-از سره قبرشون، می شوری خودتو یا بشورمت؟ پرو زل زدم تو چشاش و گفتم:
+بشوورم^_^
-خیلی خب بشین تو وان.
توی وان نشستم و اونم اومد بغلم نشست و منو رو خودش کشید باحس خنکی ای روی موهام تکونی خوردم که گفت:
- هيس، تکون نخور شامپو ریختم رو سرت. لبخندی از سر رضایت زدم و اجازه دادم تا قشنگ بشورتم. اينقده کیف می ده یکی باشه تا بشورتت!

My Chocolate Wolf🍫Donde viven las historias. Descúbrelo ahora