سلام دوستان:) حالتون چطوره؟ امیدوارم که خوب باشین و خیلی خیلی مراقب خودتون باشین تا خدای نکرده کرونا نگیرین:) امشب اومدم با قسمت بعدی این فیک و امیدوارم که ازش خوشتون بیاد و از خوندنش لذت ببرین:)
«سوهو»
از ترس گلوم خشک شده بود و جرات نداشتم تکون بخورم. با اینکه نگاه اون پسر خالی از هر احساسی بود ولی حسی بهم میگفت که اگر دست از پا خطا کنم زنده ام نمیذاره! اون پسر چند لحظه ی دیگه هم توی سکوت بهم زل زد و بعد با صدایی که شنیده بشه گفت:
-فقط منم که ناراحتم؟
صدای زنی که شنیده بودم دوباره از پشت سر پسر اومد که با کنجکاوی میپرسید:
-کیونگسو باز چی اذیتت کرده؟
پسر آروم نفسش رو بیرون داد و بعد توی یه حرکت غافلگیرانه یقه ام رو گرفت و از توی انباری کامل کشیدم بیرون و به زنی که صاحب اون صدا بود نشونم داد و مختصر گفت:
-این...
زنی که صاحب صدا بود با دیدن من تعجب کرد و رو به پسری که کیونگسو خطاب شده بود گفت:
-دوباره یه دزد دیگه فرستادن اینجا؟ ایندفعه من میدونم و دونگجو!
و با صورت برافروخته سمتم اومد و من در جوابش با دستپاچگی گفتم:
-نه نه نه! من دزد نیستم! خواهش میکنم یه لحظه صبر کنین! اشتباه گرفتین!
کیونگسو که همچنان یقه ی لباسم رو گرفته بود توی سکوت نگاه خطرناکی بهم کرد و منم با لکنت ادامه دادم:
-من...د..زد...نیستم! من کیم جونمیون دانشجوی سال سوم طراحی لباس دانشگاه کره هستم! من و دوستام برا ایده گرفتن واسه ی کالکشن مون اومده بودیم به موزه ای که همین پشت هست و بعد من یه گذرگاه توی کمدی که اونجا بودم دیدم و واردش شدم و سر از انباری شما درآوردم! من دزد نیستم!
زن که مشخص بود یه کلمه از حرف های من رو نفهمیده چند لحظه با تعجب نگاهم کرد و بعد رو به کیونگسو گفت:
-کیونگی تو فهمیدی این چی داشت میگفت؟
کیونگسو پوزخند تمسخر آمیزی زد و مختصر جواب داد:
-دروغ برای توجیه کارش!
با حرف کیونگسو هول شدم و گفتم:
-من دروغ نمیگم! قسم میخورم عین حقیقت رو دارم میگم حتی میتونم کارت دانشجوییم رو هم بهتون نشون بدم!
و بعد با عجله توی جیب هام دنبال کیف پولم گشتم ولی یهو یادم اومد که کیف پولم رو توی کوله پشتیم گذاشته بودم و وقتی که میخواستم وارد گذرگاه بشم اون رو گذاشته بودم کنار همون کمدی که توش گذرگاه بود. با یادآوری این موضوع با کلافگی چشم هام رو بستم و بعد از چند لحظه رو به زن گفتم:
ESTÁS LEYENDO
The Princess's Maid/ندیمه دختر امپراطور
Ficción históricaزمانی که کیم جونمیون به همراه دوستای صمیمیش بیون بکهیون و اوه سهون برای بازدید از "موزه ی ملی مردم شناسی" میره اتفاق عجیبی میفته و اونها به قرن ها قبل و زمان امپراطوری گوریو منتقل میشن. وقتی متوجه میشن که چه اتفاقی براشون افتاده مجبورن برای بازگشت ب...