!این خواب نیست

442 131 25
                                    


سلام به همگی:) حالتون چطوره؟؟ امیدوارم خوب باشین و همچنان به رعایت کردن پروتکل های بهداشتی ادامه بدین:) امشب با پارت جدید داستان اومدم و ببخشید که دیر شد:( قبل از اینکه پارت جدید رو بذارم یه چندتا نکته هست که باید بگم بهتون:

اول اینکه روزای آپ مشخص نیست و بستگی به نوشتن من داره:) ولی من همه ی تلاشم رو میکنم تا حداقل هفته ای یه بار داستان رو آپ کنم و بدون آپ نمونین:)

دوم اینکه این داستان بر خلاف دستان های قبلی ای که نوشتم خیلی خیلی جزئیات و ریزه کاری داره و بخوام خلاصه تر بگم یه مجموعه ی خیلی عظیم هست در مقایسه با داستان های قبلی. من موقع نوشتن حواسم به تک تک چیزایی که مینویسم هست و قبل از آپ چندین بار پارتی که نوشتم رو میخونم و ادیت میکنم تا یه چیز خوب از آب در بیاد و ارزش اینو داشته باشه که وقتتون رو برای خوندنش بذارین و حتی میتونم حدس بزنم که کجاهاش براتون سوال پیش میاد:) ولی خیالتون راحت باشه چون من حواسم به داستانی که مینویسم هست و نمیذارم سوالی بی جواب براتون بمونه و شک نکنین که جواب سوالاتتون رو توی پارت های بعدی قطعا میگیرین فقط باید صبور باشین و داستان رو با دقت بخونین چون همونطور که گفتم این داستان یه مجموعه ی عظیم هست. درست مثل یه پازل با قطعات زیاد که من توی هر پارت دارم یه سری قطعات از این پازل رو جلوی شما میذارم و فقط کافیه که با دقت و عمیق هر پارت رو بخونین:) توی این پارت هم من سه تا قطعه از این پازل رو گذاشتم که یکیش جزو قطعات کلیدی داستان محسوب میشه:) پس ازتون میخوام که این داستان رو خیلی با دقت بخونین و اگر سوالی دارین مطمئن باشین که داستان بره جلو به جوابش میرسین:)

بریم سراغ پارت جدید:


«سوهو»

-سوالات تموم شدن؟

با شنیدن صدای مادر یول به خودم اومدم و با گیجی سرم رو به نشونه ی مثبت تکون دادم. مادر یول چند لحظه توی سکوت نگاهم کرد و دوباره گفت:

-پس حالا میتونی بری تا ما هم به کارمون برسیم...

یول با اکراه یقه ی لباسم رو ول کرد و همه شون برگشتن سر کاری که داشتن انجام میدادن ولی من که هنوزم از حرفهای یول شوکه بودم همونجا ایستادم و با گیجی بهشون نگاه کردم. وقتی مادر یول برای بردن ظرفهای کثیف روش رو برگردوند و من رو دید با تعجب پرسید:

-تو چرا هنوز اینجایی؟

کیونگسو که تا اون لحظه مشغول تمیز کاری بود با شنیدن صدای مادر یول سرش رو بالا آورد و با دیدن من اخم غلیظی کرد و غرید:

-چرا از اینجا نمیری؟؟

من که از پیدا شدن دوباره ی سر و کله ی یول میترسیدم در جواب شون با صدای آرومی گفتم:

The Princess's Maid/ندیمه دختر امپراطورHikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin