تکون ارومی خورد و از درد کمی که در شکمش پیچید، با اخم چشم هاش رو باز کرد. تو اتاق خودش و تهیونگ بود و روی تخت دراز کشیده بود. دستی از پهلوش رد شد و در سکوت مشغول ماساژ دادن قسمت دردناک شکمش کرد.
با فهمیدن اینکه تو بغل تهیونگه لبخند ارومی زد. لباسی تنش نبود و این باعث میشد، حس بهتری از حرکت دست تهیونگ بگیره. کمی فکر کرد و دلیل این حالتشون رو به یاد اورد...*فلش بک
تهیونگ ، جونگ کوک رو که از درد جمع شده بود رو بغل کرد و به خودش فشرد. نمیتونست با این وضعیت کوک به سمت خونه بدوه. کلافه چشم هاش رو بست و جونگ کوک رو بلند کرد. سعی کرد تمرکز کنه اما ناله های از درد جونگ کوک ، این اجازه رو بهش نمیداد. قلبش با شنیدن صدای دردمندش فشرده میشد و اینکه نمیتونه کاری برای اروم کردنش بکنه رو، تو سرش میکوبید.
مژه های خیس پسرش رو بوسید و پیشونیشون رو بهم دیگه تکیه داد. جونگ کوک ، چشم های خیسش رو باز کرد و مثل یه پسر بچه بی پناه به تهیونگ نگاه کرد.
با نگاهش تهیونگ خودش رو از تنها گذاشتنش سرزنش کرد. تو همون حالت حرف زد: فقط تو چشم هام نگاه کن کوک ... باشه؟
وقتی تکون خوردن سر جونگ کوک به معنی باشه رو دید، لبش رو روی لب جونگ کوک گذاشت. انگار هردو اروم شده بودن. تهیونگ تمرکزش رو روی درست کردن پورتال گذاشت و لحظه بعد فضای بزرگ و مشکی رنگی درست پشت سرشون ظاهر شد. ارامش عجیبی از لمس طولانی لب هاشون گرفته بودن.
تهیونگ اتصال لب هاشون رو قطع کرد: چشماتو باز نکن
به کوک گفت و بعد از مطمئن شدن از بسته بودن چشم هاش، وارد تونل سیاه رنگ شد. کمتر از یک دقیقه بعد تو اتاق کار تهیونگ بودن.
جونگ کوک اروم چشم هاش رو باز کرد و گیج به اطراف نگاه کرد اما تهیونگ همچنان چشم هاش رو بسته بود و سعی در کنترل کردن خودش داشت. دو روز از اخرین باری که خون خورده بود میگذشت و استفاده از پورتال نیاز به خونش رو بالا برده بود.
با شنیدن صدای اروم جونگ کوک ، چشم هاش رو باز کرد.
کوک: چ.چجوری...اومدیم...اینجا
دردش نفسش رو میبرید به همین خاطر کلمه کلمه حرف میزد. در تمام مدت تهیونگ خیره به زخم گوشه لب جونگ کوک بود.
قبل از اینکه کنترلش رو از دست بده، به سمت حمام راه افتاد. اب گرم میتونست درد جونگ کوکش رو اروم تر کنه؟ اروم جونگ کوک رو روی میز توالت اتاقشون نشوند.
جونگ کوک از حس دوباره درد به شونه تهیونگ چنگ زد. تهیونگ دو دست جونگ کوک رو گرفت.
ته: کوک...فقط چند لحظه اینجا بشین هوم؟
سعی کرد بدون نگاه کردن به زخم لب جونگ کوک حرف بزنه. سریع به سمت اتاقش دوید و در یخچال مخفیش رو
باز کرد. بسته خون رو برداشت و بعد از پاره کردن گوشه اش، سرکشید. رنگ چشم هاش برای لحظه ای قرمز شد اما با بستنش، دوباره به حالت عادی برگشت.
نفس عمیقی کشید و پیش جونگ کوکی که جرعت تکون خوردن از درد رو نداشت، برگشت. اروم تر شده بود.
ته: دردت خیلی زیاده؟
کوک سرش رو به دو طرف تکون داد: نه...فقط وقتی تکون میخورم...خیلی درد میگیره
ته: خوبه...زمان طلسم داره تموم میشه...تا چند ساعت دیگه اثرش از بین میره
تهیونگ اروم توضیح داد و جونگ کوک سرش رو به معنی فهمیدن تکون داد.
KAMU SEDANG MEMBACA
Mყ Vampire. [Completed]
VampirGenre : Romance ❄ Vampire ❄ Smut ❄ and .... Cap :Vkook ❄ Up: Unknown❄ By Amador❄️ ❄همیشه بین دوگروه گرگینه ها و ساحره ها دشمنی بوده و هست.البته حضور پررنگ خوناشام هارو نمیشه نادیده گرفت.! ❄یک روز این دو گروه ، تصمیم گرفتن که با وصلتی به این دشمنی...