Part 2 ✨

368 74 40
                                    

فارغ از اجتماعی و پررو بودنش وقتی تو یه محیط جدید قرار می‌گرفت کمی معذب می‌شد.
همه با تعجب بهش نگاه می‌کردن؛ خب یکم عجیب بود شاید چیزی که تصور می‌کردن یکی مثل خود لوکاس، اخمو و مغرور با کت و شلواری که خط اتوی شلوارش پوست دستتو خراش ‌می‌انداخت ، با موهای مرتب و شونه کرده باشه و مسلما این پسر لاغر مردنی که لوس بودن از کله نارنجیش فوران می‌زد کاملا دور از انتظارات بود!

زیرچشمی آدمای اطرافشو دید می‌زد درست برخلاف اونا که با چشماشون درحال جویده شدنش بودن.
' چطوری با رئیس دوسته؟ '...' فکر نمی‌کردم هوانگ شوشی هم گی باشه !! '...' خط چشم کشیده؟ مگه ایدولی چیزیه؟ ' ...صداهای پچ ‌پچی که نمیتونست نادیده بگیره؛ جمله هایی که دست کم ازشون بی‌خبر نبود اما الان بدجوری تو سرش یورتمه میرفتن.

لوکاس با برگه های توی دستش برگشت با دیدن جمعیت اطرافش اخمی کرد : بهتون معرفیش کردم، بهتر نیست برگردین سرکارتون؟

جمله های لوکاس برخلاف سوالی گفته شدنشون هیچ وقت سوالی نبودن. آروم کنار گوشش زمزمه کرد : بریم بقیه شرکتو نشونت بدم.

میخواست قدم اولو برداره که جونگوو پایین کتشو گرفت ، لوکاس متوقف شد. پوست لبش درحال جویده شدن بود و نگاه بی‌قرارش درز‌های پایین کت اتو خورده لوکاس رو می‌بلعید.

" لو میشه بیخیال بشیم؟ "

لوکاس دست جونگوو رو از کتش جدا کرد و با ابروهایی که از روزی که به دنیا اومده بود به هم چسبیده بودن به طرفش چرخید : اینجا من رئیستم، بهتره رسمی باهام صحبت کنی و اینجوری صدام کنی! الانم میخوام بخشی که قراره توش کار کنی رو نشونت بدم.

و به راه افتاد. جونگوو بجای ترسیدن بیشتر خندش گرفته بود، با خودش تکرار کرد : رئیسمی؟

سعی کرد لباشو روی هم فشار بده و مانع خندیدنش بشه. قیافه لوکاس با اون کت و شلوار یه سایز گشادتر از خودش و گوش هایی که از نظر جونگوو اونو بامزه تر نشون میدادن واقعا مضحک شده بود و انتظار داشت هربار بجای خندیدن و ساختن یه جک جدید اونو‌رئیس صدا بزنه؟
لوکاس جلوتر به راه افتاد و بعد از رسیدن به قسمت مورد نظرش دست از حرکت کردن برداشت؛ جونگوو که پشت سرش درحال بررسی اطراف بود با سر به کمرش برخورد کرد.
قدمی به عقب برداشت تا از لوکاس فاصله بگیره و همونطور که هنوز پشت سر یوتا قرار گرفته بود به سمت راست خم شد و از کنار بازوهای لوکاس به جلو نگاهی انداخت تا دلیل توقف ناگهانیشو متوجه بشه.
لوکاس به بغل اشاره کرد : بخش 247.

جونگوو با ذوق دستاشو به هم کوبید اما با دیدن صحنه مقابلش دهانش بسته شد. با یه نگاه گذرا محل کار جدیدشو از نظر گذروند. نه دری برای جدا کردن اون قسمت از بخش‌های دیگه بود و نه دستشویی مخصوصی. تمام فضا به شکل هوشمندانه‌ای پر شده بود و به‌جز میزی که یه کامپیوتر و هدفون مخصوصی که شماره بخش مورد نظر روش حک شده بود و صندلی چرخ داری که فقط برای نشستن و بلند شدن جای کافی داشت، چیزی نبود.
روی صندلی نشست و پوزخند صدا داری زد: واااو اونقدراهم که می‌گفتی بد به‌نظر نمیرسه.

𝐁𝐞𝐚𝐮𝐭𝐢𝐟𝐮𝐥 𝐌𝐢𝐬𝐭𝐚𝐤𝐞 Where stories live. Discover now