Part 13 ✨

245 52 7
                                    

بی‌اختیار با انگشت‌های دستش روی نیمکت می‌کوبید و درعین حال به نقطه نامعلوم خیره بود.
چی میتونست حال کسی که با قاطعیت روی برد خودش حساب باز کرده بود و حالا به بدترین شکل ممکن همون مسابقه رو واگذار کرده، خوب کنه؟ کدوم کلمه؟
نفسشو با صدا بیرون داد و صورتشو به طرف جهیون چرخوند؛ وقتی متوجه شد جهیون از لحظه‌‌ای که کنارش نشسته بهش خیره شده معذبانه لبخند اجباری تحویلش داد. این اولین بار بود که برای شروع صحبت لکنت میگیره : آمم .... خوبی؟

- اینو پرسیده بودی.

جهیون برخلاف روز گذشته با لحن آروم که ناشی از اعتماد به نفس کم بود جواب داد.
ته متقابلا تکرار کرد : چون میبینم نیستی.

جهیون چیزی نگفت ، تیونگ خودش ادامه داد : پس اون همه اصرار برای این بود ....

جوری جمله ناتمامشو بیان کرد که انگار سخت ترین معمای جهان رو بعد از چندین ماه بالاخره رمز‌گشایی کرده. تیونگ به پایین خم شد تا به چشم‌های جهیون که مقصدی جز نوک پاهای برهنه خودش نداشتن ، نگاه کنه : چون فکر‌ می‌کردی میبری!

جهیون با خشمی که در عرض چند ثانیه بهش نفوذ کرده بود صورتشو‌ جلو برد و در فاصله چند میلی متری صورت تیونگ قرار گرفت ، بعد جوری که نفس‌های سنگینش روی صورت ته جا خشک می‌کردن به زبون اورد : مطمئن بودم.

تیونگ قوز کمرشو صاف کرد ، درست مثل یه خط‌کش و با بدجنسی واقعیت رو بهش یاداوری کرد : ولی باختی.

جهیون تیکه پارچه رو از بینیش فاصله داد و حین کامل کردن صحبتش اونو کنار کفشش انداخت : امشب شانس باهاش یار بود.

تیونگ اینبار تصمیم گرفته بود صدای پوزخنداشو به رخ شخص کناریش بکشه : چطور یه هموفیلی میتونه بوکسور بشه؟

جه به سردی اما با قاطعیت جواب داد : من هموفیلی نیستم.

تیونگ دیگه به جهیون نگاه نمی‌کرد. پوست گوشه لبشو از داخل به دندون گرفت. تلافی کردن حرفای دیروز جهیون خیلی بهش چسبیده بود ، زمزمه کرد البته جوری بود که جهیون به وضوح می‌شنید چی داره زمزمه میکنه : خون ریزیت تو ده دیقه بند نیومد.

جهیون با حرص به بینیش اشاره کرد : دماغم شکسته.

تیونگ تو‌چشماش نگاه کرد : اگه می‌شکست که اینجا نبودی احمق جون ... من مطمئنم تو یه هموفیلی هستی.

با گفتن کلمه " تو " انگشت اشارشو به طرف جهیون گرفت‌. با تکرار کلمه هموفیلی جهیون چینی به بینیش داد و لباشو جوری روی هم فشار می‌داد که کم کم طیف رنگیشون از سرخ بودن به صورتی کم‌رنگ یا شاید سفید تغییر درجه داد و همین کافی بود که تیونگ شروع به ریز ریز خندیدن کنه.
جهیون در مقابلش عصبی خندید و‌ همونطور که سرشو با تاسف تکون می‌داد به زبون اورد : جوک بی مزه ای بود.

𝐁𝐞𝐚𝐮𝐭𝐢𝐟𝐮𝐥 𝐌𝐢𝐬𝐭𝐚𝐤𝐞 Where stories live. Discover now