جیهوپ با زنگ خوردن گوشیش نگاهش رو از پنجره اتاق روبروش گرفت و با وصل کردن تماس پوزخندی زد :
_ چه به موقع .
_ من همیشه سر وقت زنگ میزنم غیر از اینه ؟!
جیهوپ تک خنده ای کرد و همونجور که یکی از دست هاش رو تو جیب شلوارش فرو میبرد لب زد :
_ نه ، و این دلیلیه که ازت خوشم میاد .
روی صندلی های فلزی تو حیاط نشست و نگاهش رو به پنجره روبروش دوخت و با صدای جدی ادامه داد :
_ همه چیز مرتبه ؟!
پسر خندید و با صدای ارومی جواب داد :
_ درست طبق نقشه ولی ... اگه تهیونگ بفهمه بخاطر تو بهش نزدیک شدم خیلی ناراحت میشه .
جیهوپ نگاهش رو از تراس اتاق گرفت و در جواب پسر نیشخندی زد :
_ اون هیچوقت نباید این رو بفهمه . اون تا وقتی من نخوام نباید من رو بشناسه ووبین ، حواست رو جمع کن .
____________
_ تهدیدمو جدی نگرفتی نه ؟!
جونگکوک با جدیت گفت و نگاهش رو از تیکه ای از موهاش که نسبت به بقیه کوتاهتر شده بود گرفت و به چهره نگران تهیونگ داد :
_ ببخشید ، ولی خودت یهو سرت رو عقب کشیدی ..
با گفتن جمله اش اینه کوچیک روی میز رو برداشت و سمت جونگکوک گرفت :
_ ببین اونقدر هم بد نشده ،به هر حال تو هیچوقت موهات رو روی پیشونیت نمیریزی .
نگاهش رو از تهیونگ گرفت و به انعکاس خودش تو اینه چشم دوخت ، موهای مرتب شده اش تا روی چشم هاش کوتاه شده بودند و فقط تیکه ای از موهاش کمی کوتاهتر از بقیه بود .
نگاهش رو از اینه گرفت و همونجور که انگشت هاش رو روی موهاش حرکت میداد با جدیت پرسید :
_ و این به نظر تو بد نشده ؟!
تهیونگ لبش رو گاز گرفت و روی تخت عقب رفت :
_ باور کن اونقدر هم ...
با صدای زنگ موبایلش دستش رو سمت تهیونگ گرفت و با دیدن شماره لی مین از سر جاش بلند شد و همونجور که به حرف هاش گوش میداد روبروی اینه قدی ایستاد و به موهاش نگاه کرد :
_ بگو لی مین .
_ یه مسئله ای هست که باید خودت رو سریع برسونی ...
دست از ور رفتن با موهاش برداشت و نگاهش رو از اینه به تهیونگ که پشت بهش کنار در سرویس ایستاده بود و لباس هاش رو در میاورد دوخت :
_امشب تولد میاست ، نمیتونم بیام ، چیشده؟!
لی مین نفس عمیقی کشید و به عکس تاری که مقابلش بود نگاه کرد .
YOU ARE READING
💍⃤ REPLᴀCE💍⃤
Romance( Completed ) «جایگزین» _ من مجبور بودم ...مجبور بودم اون خودکار لعنتی رو بین انگشتهام بگیرم و اون سند ازدواج رو امضا کنم ... من مجبور بودم که برای تک تک لحظه هایی که کنارت بودم بترسم ... حتی همین الان هم مجبورم ... مجبورم روبروت بشینم و تو چشمهات...