به تکیگاه صندلیش تکیه زدو به بدن خستش استراحت داد.
نگاه نا امیدشو به جعبه ای داد که موجود کوچولوی ازمایشی رو توش نگه میداشت. خیلی وقت بود که به اون موش بدبخت از اون قهوه خورونده بود اما هنوزم هیچ راهی برای درمان چشم هاش پیدا نکرده بود.
از طرفی مشغول بودنش با ازمایشاتش و بی محلی هاش به تهیونگ باعث دعوای جدی دیشب و به دنبالش قهر کردن تهیونگ شده بود و حتی از دست اون دختر هم کاری بر نیومده بود.
همه ی این اتفاقات مزخرف و پشت سر هم باعث شده بود دیگه هیچ انگیزه ای برای ادامه دادن به پروژه تحقیقاتش نسبت به چشم های اون موش نداشته باشه و در حال حاضر تو ناامید ترین لحظات زندگیش به سر میبرد.
پلک هاش رو روی هم گذاشت ، نفس عمیقی کشیدو با خودش تکرار کرد:
"تو میتونی، همه چی درست میشه، فقط باید یکم دیگه تلاش کنی!"
درست با پایان جملش صدای زنگ تلفنش سکوت اتاق رو به هم زد.
تماس رو وصل کردو گفت:
"بله مومین هیونگ؟"
"جونگ کوکا پیدا کردم!" پسر با لحن سرخوشی گفت.
"چی پیدا کردی هیونگ؟" کوک بی حوصله لب زد.
_"دلیل از کار افتادن نورون های بینایی چشم های تهیونگ رو!"
با شنیدن جمله مومین ، لحظه ای سلول های عصبی مغزش از کار افتادنو بعد با ناباورانه ترین حالت ممکن دستور به صحبت کردن جونگ کوک دادن: "چی میگی هیونگ؟واقعا؟"
_"دیوونه منو دست کم گرفته بودی یا خودتو؟ زود بلند شو بیا اینجا عجله کن!"
صدای بوق ها متعدد پشت خط که خبر از پایان یافتن تماس میداد کافی بود تا بی معطلی لباس هاشو عوض کنه و در عرض کم ترین زمان خودش رو به بیمارستان برسونه.
راهرو هارو با عجله طی کردو بی توجه به همکار هاش به طرف ازمایشگاه بیمارستان رفت.
با رسیدن به در ازمایشگاه لحظه ای ایستاد ، نفسی تازه کرد و بعد در رو با شتاب باز کرد و داخل شد.
مومین با دیدن جونگ کوک تو چهار چوب در لبخند پهنی زد ، به پرده پراژکتور ازمایشگاه اشاره کردو شروع کرد به توضیح دادن:
"قهوه W2nh3 که با گرما واکنش میده همونطور که میدونی به سیستم عصبی بخش های حسی بدن اسیب میرسونه ، از جمله حس بینایی و شنوایی و تو یه سری موارد نادر هم به حس بویایی صدمه میزنه."
حیرت زده از این همه تبحر مومین تو مسائل ازمایشگاهی لب زد:
"پس ، هدف این ماده دراصل اندام های حسی بدنه ، یعنی طبق این نمودار که روی برد هست و چیزایی که تو میگی..."
مکث کوتاهی کردو بعد همزمان با مومین لب زد: "هدف اصلی درمان ما باید روی نورون های پخش مخروطی و استوانه ای شبکیه چشم باشه!"
کمی فکر کردو خطاب به مومین گفت: "اما چطور؟"
مومین تصاویر روی پرده پراژکتور رو عوض کردو گفت:
" بعد از اینکه فهمیدم هدف W2nh3 چیه ، با یسری از دوستام تو اداره پلیس صحبت کردم و ازشون خواستم تا اگه اطلاعاتی که راجب این ماده دارن بهم بدن و اونام هرچی که میتونستن در اختیارم گذاشتن؛ طبق اطلاعاتی که از پلیس گرفتیم این شرکتی که جنابالی عکس هاش رو برام فرستادی تک شعبه است و هدف هاش هم فقط ایدل های معروف کره و سلبریتی های امریکایی هستن و تقریبا تو نود درصد پروژه ها ایدل ها بنا به هنری که انجام میدادن اندام های حسیشون رو از دست دادن."
جونگ کوک صندلی زیر میز رو بیرون کشید ، روش نشست برای تایید حرف های مومین گفت:
"یعنی برای مثال ارتیستی که طراحی میکرده حس بینایی و موزیستینی که اهنگسازی میکرده حس شنواییش رو از دست میداده... درسته؟"
مومین بشکنی تو هوا زدو گفت:
"دقیقا! اما اینکه چطور این اتفاق میوفته یه فرضیه است."
و بعد به پرده پراژکتور اشاره کرد.
جونگ کوک درحالی که تک به تک حروف رو با دقت بالا مطالعه میکرد لب زد: "اینطور که اینجا گفته سه تا فرضیه وجود داره که اولی؛ کارکشیدن بیش از حد بقیه اعضا، از یکی از اندام هاست.
دومی؛ مربوط به ماده دیگه ایه که تو قهوه استفاده میشده و تو هر بسته خاص بنا به کار و سبک هنری فرد متفاوت بوده.
سومی؛ به میزانه W2nh3 موجود تو بسته قهوه بستگی داشته."
مومین درحالی که به افکار تکراریش فکر میکرد لب زد:
"فرضیه اول که به گفته دانشمندای اداره پلیس حذف شده و فرضیه دوم هم با ازمایش روی بسته های مختلف قهوه اشتباه اعلام شده پس فقط میمونه فرضیه سوم که اونم از نظر من ایراد داره چون من روی چند تا موش از یه نژاد ازمایشش کردم و هر دو چشم هاشون اسیب دید."
جونگ کوک به این حجم از دانش هیونگش افتخار میکرد اما واقعا چه چیزی باعث تفاوت از کار افتادن نورون های مختلف تو ادما میشد؟
تا جایی که میدونست ماده داخل بسته قهوه که با گرما و حرارت واکنش میداد باعث از کار افتادن اعصاب حسی میشد.
صبر کن!
با گذشتن فرضیه ای ممکن از توی ذهنش چشم هاش برق زدو جهت دیدش رو به سمت مومین تغییر داد:
"گرما!" این کلمه رو با هیجان به زبون اوردو به مومین چشم دوخت.
"منظورت چیه که گرما؟" مومین پرسیدو منتظر پاسخی از جانب جونگ کوک موند.
کوک لبخندی از سر رضایت زدو درحالی که از جاش بلند میشدو کنترل پراژکتور رو از مومین میگرفت چند اسلاید به قبل برگشتو با اشاره به واکنش پذیری W2nh3 با باگرما لب زد:
"میزان حرارتی که به ماده داده میشه و تعداد نورون های هر بخش دلیلشه!"
با شکل گرفتن لبخند روی لب های مومین متوجه شد که مو لا درز فرضیه اش نمیره.
"من این فرضیه رو بعدا با اداره پلیس به اشتراک میزارم فعلا رو روش درمان کار کنیم." مومین گفتو به صورت نا امید کوک خیره شد و خطاب به پسر کوچک تر گفت: "چیزی پیدا نکردی نه؟"
کوک متاسف سری به نشونه منفی تکون دادو دوباره به پرده پراژکتور خیره شد.
ازمایشگاه حالا تو سکوت دردناکی فرو رفته بود و حتی مومین هم با وجود این همه اطلاعات هیچ راهی برای درمان چشم های تهیونگ پیدا نکرده بود.
با صدای باز شدن در و ورود دکتر لی به ازمایشگاه هر دو به نشونه احترام تعظیم کوتاهی کردنو به غصه خوردن ادامه دادن.
دکتر لی با دیدن اطلاعات روی پرده خطاب به هر دوشون گفت:
"خب به کجا رسیدین تا جایی که یادمه تو ازمایشات ماده ای که توی قهوه ها بود، نورون ها از بین نرفته بودن."
مومین در جواب دکتر لی گفت: "راهی نیست، چیزی پیدا نکردیم!"
درحالی که دکتر لی و مومین مشغول صحبت بودن جونگ کوک متوجه نگاه های سنگین و پر انتظار دکتر لی میشد و مدام با خودش زمزمه میکرد:
"فکر کن پسر ، فکر کن محاله که هیچ راه درمانی وجود نداشته باشه ، نورون ها از کار افتادن اما نابود نشدن قطعا یه راه... نورون ها نابود نشدن ، اره همینه..."
با صدای بلندی گفت: "نابود نشدن فقط از کار افتادن، خودشه، همینه!"
"جونگ کوکا چت شده؟چی میگی؟" مومین پرسید.
جونگ کوک درحالی که به چشم های دکتر لی نگاه میکرد در ادامه جمله قبلش با سرخوشی پاسخ داد: "ببین هیونگ نورون ها اسیب دیدن و از کار افتادن اما نابود نشدن این حالت فقط یه به خواب رفتگی سادس درست مثل ضعیف شدن چشم ها که نور درست منعکس نمیشه اینجا هم نورون ها به خواب رفتن و ما فقط باید بیدارشون کنیم..با..با.."
درست جایی که داشت کم میاورد دکتر لی لب زد: "با یه موج الکتریکی!"
"موج الکتریکی؟" مومین سر درگم سوال کرد.
جونگ کوک از خوشحالی داشت بال در میاورد تصور اینکه تهیونگ دوباره بتونه ببینه از خود بی خودش میکرد و حس اینکه قراره به قولی که داده عمل کنه حالش رو خوب میکرد.
نگاه پر از امیدشو که زمین تا اسمون با اون نگاه خسته چند دقیقه قبل فرق میکرد به مومین دادو در ادامه صحبت دکتر لی اضافه کرد: "نورون ها سلول های عصبی هستن که دنریت ها و اکسون هاشون با وارد و خارج کردن الکتریسیته های ضعیف باعث دیدن شنیدن لمس کردن یا هرکار دیگه ای در بدن میشه، پس اگه سلول های به خواب رفته رو با یه موج ضعیف الکتریکی بیدار کنیم به احتمال زیاد دوباره شروع به کار میکنن."
....
YOU ARE READING
𝐘𝐨𝐮𝐫 𝐄𝐲𝐞𝐬
Fanfiction°•کامل شده•° خلاصه: کیم تهیونگ ایدول معروف کره جنوبی که طی یه اتش سوزی مشکوک بیناییشو از دست میده... چی میشه اگه یه پزشک تازه کارو کم سن و سال مسئولیت درمانشو به عهده بگیره و دست بر غضا از دلیل اون اتش سوزی مشکوک سر در بیاره ... ایا دکتر جئون جونگ...