اب دهانشو قورت دادو درحالی که به سختی میتونست حرف بزنه و یا نفس بکشه با صدایی شکسته خطاب به جونگ کوک گفت: "دکترا میگن نمیتونن بیشتر از این اینجا نگهت دارن ، فکر میکنن تو دیگه قرار نست برگردی ، اما من ازشون خواستم که یک روز دیگه اینجا بمونی تا چشم هاتو باز کنی ، من مطمئنم که بر میگردی ، مطمئنم یه روز کنار هم با تهکوک خوشحال خواهیم بود ، پس ، پس لطفا هر چه زود تر چشم هات رو باز کن ، چشم های تو تنها دارایی زندگی منه ، لطفا زندگیمو ازم نگیر!"
اما انگار برای این درخواست کاملا دیر شده بود.
بعد از پایان جمله اش ، بوسه ای روی لب های ترک خورده و کرم رنگ پزشک زدو از روی صندلی به قصد ترک کردن اتاق بلند شد.
"چشم... هات... مثل... همی... شه... نیستن! "
صدا از میون نفس های عمیق بیرون اومد ، کلماتی بی جون و تکه تکه ای به زبون اورد و نفس های نا منظمی رو از ریه هاش خارج کرد. تپش های قلب تهیونگ و انگشت های کشیده و ضعیفی که گوشه ای از لباس ابی رنگ ایدل جوان رو اسیر کرده بود ، مثل رویایی بود که زندگی تنها یک بار به انسان ها نشون میداد.
میترسید ، تهیونگ از اینکه به سمت پزشک بیمار برگرده میترسید ، میترسید که همه ی این ها یه خیال مبهم مثل همه ی خیال پردازی های اخیرش باشه.
میترسید برگرده و باز هم با چشم های بسته جونگ کوک مواجه بشه ، پس فقط سرجاش میخکوب شدو بی هیچ حرفی به اشک هاش که چند ثانیه ای بود متوقف شده بودن اجازه باریدن داد. نفس های نامنظم و سنگین شده اش رو به سختی بیرون میدادو نگاه خیسش روی در ورودی اتاق خیره بود._"گ... گریه... نکن... ته...هیون... گا! "
چقدر انتظار شندین اسمش از این شخص رو کشیده بود ، چقدر به چشم های بسته پسر التماس کرده بود تا دوباره اسمش رو صدا بزنه ، چقدر دلتنگ این صدا بود وقتی که براش اواز میخوند. با کشیده شدن لباسش به دست پزشک ، دیگه هیچ شکی مبنی بر خیالی بودن این لحظات توی قلبش نمونده بود. به سختی نگاهشو از در گرفتو همزمان با چرخش بدنش به سمت تختی که دلبر دردسر سازش روش خوابیده بود ، مردمک های لرزون و خیس از اشکش رو به چشم های نیمه باز جونگ کوک داد.
پاهاش سست شده بودن و توان ایستادن رو نداشتن اما دل کندن از اون لبخند شیرین سخت تر از ایستادن روی پاهاش بود ، لبخندی که از میون لب های ترک خورده و خشک شده روی صورتی رنگ پریده نمایان بود. دست های یخ زده و لرزونش رو به تخت بیمارستان تکیه داد و با ناباوری به چشم های نیمه بازی که بهش خیره بود نگاه میکرد.
صاحب اون نگاه ماه ها بود که چشم هاش رو ، رو به هر چیزی بسته بودو حالا داشت به تهیونگ نگاه میکرد دست های بی جونش رو به سختی به صورت خیس از اشک پسر رسوند و با لبخند تلخی که روی لب های خشک شده اش بود زمزمه وار گفت:
"ب... بخند... تهیو... نگ... ب... ببین... چ... چه... بلایی... سر... چشم... هات... اوردی..."
با شدت گرفتن گریه های تهیونگ پزشک جوان دست ازادش رو هم به صورت تهیونگ رسوند و اشک هاش رو با لطافت پاک کردو انگشت هاش رو نوازش وارانه روی گونه های تهیونگ کشید ، خیلی طول نکشید که چشم ها و لب های خندون پزشک هم به گریه در اومدن و همراه با بیمار دلزباش اشک ریخت.
فشار دست هاش به صورت مبهوت تهیونگ همزمان با جاری شدن اشک هاش بیشتر و بیشتر میشد تا جایی که با عجز زمزمه کرد:
"دل...تنگت...بودم...ته...هیونگا... بیشتر...از...هرکسی! "
و اما فشار دست های جونگ کوک و تیله های لرزون و تو خالی تهیونگ به راحتی میزان درد و دلتنگی این مدت رو به رخ میکشیدند دردی که حتی زبان از بیانش قاصر بود. دست های بی جونی که مدت ها از لمس صورت بیمار دلرباش عاجز بود ، و چشم های توانایی که بعد از مدت ها با خیالی اسوده به چشم های دلبر دردسر سازش خیره شده بود قشنگ ترین تصویر بی صدایی بود که توانایی دیده شدن داشتو وای به لذت پر گناهی که هردوی اونها توش غرق بودن. قطعا اون لحظه های کوتاه زیباترین و لذت بخش ترین لحظاتی بود که هردوشون تا به حال تجربه کرده بودن.
صدای هشدار دستگاه های مزاحم ، همزمان شد با به اغوش گرفته شدن پزشک توسط بیمار سفید موی دلربایی که دلتنگی بهش غلبه کرده بود.
بی هیچ حرفی ، بی هیچ گله و شکایتی ، تنها عطر ارامبخش یکدیگر رو وارد ریه هاشون میکردن ، اخ که چقدر دلتنگ این عطر بودن ، دلتنگ این اغوش.
اما افسوس که این لحظات شیرین با ورود پرستار ها و برده شدن تهیونگ به بیرون از اتاق به اتمام رسیدن.
چه اشکالی داشت؟ باز هم صبر میکرد ، اون تو همه ی این مدت صبر کرده بود ، این چند دقیقه رو هم صبر میکرد! صبر کردن ، چه اشکالی داشت حالا که چشم های مجذوب کننده ی زیبای خفته زندگیش دوباره باز شده بود؟!
YOU ARE READING
𝐘𝐨𝐮𝐫 𝐄𝐲𝐞𝐬
Fanfiction°•کامل شده•° خلاصه: کیم تهیونگ ایدول معروف کره جنوبی که طی یه اتش سوزی مشکوک بیناییشو از دست میده... چی میشه اگه یه پزشک تازه کارو کم سن و سال مسئولیت درمانشو به عهده بگیره و دست بر غضا از دلیل اون اتش سوزی مشکوک سر در بیاره ... ایا دکتر جئون جونگ...