ازت پرسیدم
اگه میخوای
بیای پیشمو خانوادمو
ببینیدودل شدی
مثله همیشهاما سرتو تکون دادی
من لبخند زدم
و چشمات درخشیدقلبم
یه لحظه از
کوبیدن به سینم
ایستاد
YOU ARE READING
Dark Circles
Fanfiction[completed] اون دایره های سیاه دور چشمان بی نقصش دربارهی تاریک ترین شیاطین صحبت میکردن اون جنگید هرشب برای پیدا کردن راهش - نویسنده اصلی: vcniila (غلط املایی داره ولی چون خیلی وقت پیش نوشتمش دیگه ادیت نکردمشون) TW// SH starts : 200914 Ends : 201...
[7]
ازت پرسیدم
اگه میخوای
بیای پیشمو خانوادمو
ببینیدودل شدی
مثله همیشهاما سرتو تکون دادی
من لبخند زدم
و چشمات درخشیدقلبم
یه لحظه از
کوبیدن به سینم
ایستاد