[13]

438 106 6
                                    

امروز
تو بهم زنگ زدی
و پشت گوشی هق هق
میزدی

نگران شدم
خیلی

پس تصمیم گرفتم
بیام جایی که
زندگی میکنی

التماس کردی
التماسم کردی
که نیام

بهم گفتی
امن نیست

به حرفت
گوش نکردم

من اومدم
اومدم جایی
که بودی

پشت سر هم
چند بار زدم به در
و ی مرد پیر
جلوم ظاهر شد

با یه بطری الکل
تو دستش

منو زد
اون پدرت بود

یه آشغالِ الکلی

Dark Circles Where stories live. Discover now