تو برای یه هفته
تو خونمون
پیشم موندیو بهم گفتی
که خیلی ممنونیخیلی ممنونی که
من اینجامچشمام
اونا درخشیدنو قلبم
دیوانه وار
بیشتر از حد
معمول می تپیددوباره اون کارو
باهام کردی
YOU ARE READING
Dark Circles
Fanfiction[completed] اون دایره های سیاه دور چشمان بی نقصش دربارهی تاریک ترین شیاطین صحبت میکردن اون جنگید هرشب برای پیدا کردن راهش - نویسنده اصلی: vcniila (غلط املایی داره ولی چون خیلی وقت پیش نوشتمش دیگه ادیت نکردمشون) TW// SH starts : 200914 Ends : 201...