خب گایز این اولین فیکی بود که تونستم فعلا تموم کنم *فیییییین*
نمدونم فقط من وقتی تموم شد سرش گریه کردم یا شمام بودین؟
تازه فکر کنید من هم یه دور زبان اصلی خوندمش هم یه بارم ترجمش کردم
اشک برام نمونده دگ*هق*
تجربه ی خوبی بود ترجمه کردنش:)
خودم بر این باور بودم که با ترجمش میتونم کاری کنم که شما فقط بخش خوب داستانو نبینید.
همه ی داستانا که یه پایان خوب ندارن.
و اینکه دوباره میگم اینا همش فیکشنه و هیچ واقعیتی تو دنیای واقعی ندارن!
اگه مشکلی تو داستان یا ترجمه ام دیدید متاسفممواظب خودتون خیلی باشید و امیدوارم از داستان خوشتون اومده باشه
بوص رو لپاتون سوییتیای من *3*
YOU ARE READING
Dark Circles
Fanfiction[completed] اون دایره های سیاه دور چشمان بی نقصش دربارهی تاریک ترین شیاطین صحبت میکردن اون جنگید هرشب برای پیدا کردن راهش - نویسنده اصلی: vcniila (غلط املایی داره ولی چون خیلی وقت پیش نوشتمش دیگه ادیت نکردمشون) TW// SH starts : 200914 Ends : 201...