****
نه اینجوری نمیشد وگرنه از این درد لعنتی میمرد!...باید یه کاری میکرد.از تخت پایین اومد و سمت سالن ناهار خوری حرکت کرد و با حس کردن بوی خوشی زیرلب گفت:"جاجانگ میونگ؟"
اما کسی نبود!...کی داشت درس میکرد؟
جنی پا تند کردو سمت سالن رفت و و قتی رسید با دیدن آشپز گفت:"مونوول شی ...مگه همه نفرتن تعطیلات شما..."
یکدفعه با برگشتن آشپز حرفش قطع شدو با لکنت گفت؛"لیسا..."
با این حرف جنی ، ابروهای لیسا بالا پرید و گفت:"فکر نمیکنم بهت اجازه داده باشم لیسا صدامکنی"
جنی سرشو پایین انداخت و گفت:"درسته...معذرت میخوام"
لیسا بیخیالش شدو به ادامه ی آشپزیش پرداخت که جنی کنجکاو گفت:"حالا چیکار میکنی؟"
لیسا پوکر نگاش کردو گفت:"دارم برای یه بدبدخت گرسنه غذا درس میکنم"
جنی متعجب گفت:"اون کیه؟....اخه کسی جزمن و تو...یاااا"
با فهمیدین اینکه اون شخصی که لیسا میگه خودشه ابروهاشو در هم کشید و روی میز دست به سینه نشست و بهش نگاه میکرد.
لیسا دست از خورد کردن سبزی ها برداشت و گفت:"چیشد؟...خانومناراحت شد؟"
جنی سری به نشانه ی مثبت تکون داد که لیسا پوزخندی به جنی نزدیک شدو گفت:"جدا؟"
جنی بازم سر تکون داد و لیسا به جلو اومدنش ادامه میداد که یکدفعه جنی دردش گرفت و گفت:"آخ"
"چته؟"
جنی که دلشو گرفته بود گفت:"دلم...درد میکنه"
لیسا پوکر نگاهش کردو دراخر نونی به سمتش پرت کردو گفت:"بیا...اینو بخور تا غذارو درس کنم"
جنی خوشحال شروع به خوردن نون کرد، انقدر سریع میخور که نون توی گلوش گیر کردو باعث سرفه های پی درپیش شد.
لیسا که داشت آب واسش میریخت میگفت:"یا دردسری یا رواعصابی یا ....میشه فقط یه لحظه آروم باشی"
جنی سریع لیوانو ازش گرفت و یه نفس خوردش و وقتی داشت نفس نفس میزد گفت:"این تویی که اینطور فکر میکنی"
لیسا برگشت و با قیافه ایی که مثلا تعجب کرده گفت:"که اینطور؟...اونوخت تو چطوریی؟"
جنی کمی فکر کردو گفت:"همه بهممیگن کیوتم"
لیسا پوزخندی زدو روشو برگردوندو زیرلب طوری که خودش بفهمه گفت:"اره منم بخوام کسیو خر کنممیگم کیوتی"
اما لیسا اینو نمیدوسنت که جنی همون گربه ی خودشه و از همه مهم تر اینکه...اون شنوایی قویه ایی داره!
جنی عصبی گفت:"من خرم؟"
لیسا متعجب برگشت و گفت؛"چی؟"
جنی که دیگه نمیتونست مقاومت کنه چنگالیی برداشت و تهدید وار سمت لیسا گرفتتشو گفت:"انقدر منو کوچیکنکن...چون مثل تو نیستم دلیل نمیشه همش مسخرم کنی"
YOU ARE READING
~Myhornycat{jenlisa}~
Fanfictionجنی یه هیبرید گربه که رها میشه و تا به سن قانونی نرسیده نمیتونه تبدیل به یه انسان شه و توی یه شب بارونی که خیلی ترسیده به پست یه پادگان نظامی دختران میرسه و اونجا گیره یه رییس خشن و سردی میوفته که هیچ کس جرعته رد شدن از کنارشو نداره! Genre:"comedy_h...