^daddy^

4.2K 364 63
                                    

برای هزارمین بار حوصلش سر رفته بود و با غلتی که تو جاش زد نگاهش به موبایلش افتاد‌.

برش داشت و با بیخیال شدن اپ هایی مثل اینستاگرام و توییتر و یوتوب تصمیم گرفت اینبار چیزی سرچ کنه!...اما چی؟...واقعا هیچی به ذهنش نمیرسید.

با سرچ"کسی که تو رابطه...."

یکدفعه با دیدن چیزی که توی لیست بود گفت:"چی؟...تاپ؟...چی هست؟"

با کلیک کردن روش انواع تاپ های لزیبن و گی بالا اومد و با خوندنشون فقط یه چیزی جلب توجه میکرد"به کسایی که زورگو و حساس و خشنن ددی میگن....

یکدفعه زیرلب گفت:"لیسا ددیه؟!"

نمیدونست که کاملا در اشتباهه و با سرچ "چگونه ددی خود را جذب کنیم"

چیز هایی دید که نباید میدید! و چیز هایی سفارش داد که حتی کار باهاشو بلد نبود!

حتی بلد نبود اسماشونو تلفظ کنه و طرز استفادشو بفهمه، فقط میدونست باید کاری کنه لیسا بیشتر بهش توجه کنه یا حداقل عاشقش بشه!

یعنی میشد؟...لیسا عاشقش میشد؟...شانسی داشت؟
با صدای زنگ موبایلش فهمید باید بره دمه در اکادمی تا وسایلشو بگیره.

سریع دوید وخواست بگیرتش که پستچی گفت:"اول پول!"

جنی متعجب گفت:"پول؟"

یکدفعه نفر سومی بهشون پیوست و گفت:"چیشده؟"

جنی به لیسا نگاهی کرد و گفت:"من پول ندارم!"
لیسا چشماشو چرخوندو زیرلب خنگی نسارش کرد و بی حوصله گفت:"داهاتی...اون کارت باهاته؟"

جنی با یاد آوری کارتی که چه یونگ گفته بود همیشه باید پیش خودش باشه و به کسی ندتش خوشحال سری تکون داد و گفت:"اره"

لیسا اروم تو سر جنی زدو گفت:"پس بعدش به ایشون و حساب کن"

جنی که تازه فهمیده بود قضیه چیه و چرا چهیونگ اون حرفارو گفته اوهویی گفت و در اخر با پرداختش سریع رفت توی اتاقش.

خب خب چیا گرفته بود؟
در جبعه رو باز کرد و با دراوردن یه قلاده گفت:"مگه انسانام قلاده دارن؟"

بیخیالش شدو سراغ وسایل بعدی رفت.
با دیدن تل گربه مانندی گفت:"ای بابا وقتی خودم یه گربم برای چی اینارو سفارش دادم؟...لعنتیا"

تل و به سرش زدو سراغ بعدی رفت و با دیدن دم سیاه رنگی‌گفت:"نه مثل اینکه خیلیا آرزو دارن من باشن!"

ولی دم و باید چطوری میزد؟...اونی چیز کوچیکی که بهش وصل بود چی بود؟ چون نتونست ازش سر دربیاره مجبور به کنار گذاشتنش شد.

دستشو توی جعبه کرد و با دیدن کرمی ذوق زده گفت:"اخجون کرم خیلی دوست دارم...چهیونگ همیشه برام‌میزد"

~Myhornycat{jenlisa}~Where stories live. Discover now