Part 6💙

246 45 10
                                    

پارت ششم
نفس عمیقی کشید و چشماشو به آرومی باز کرد...اولین چیزی که دید لب های نیمه باز چانیول اون هم توی کمترین فاصله از خودش بود...لبخندی زد و بوسه نرمی به لباش زد
بک:یول...بیداری عزیزم؟
چانیول لب هاشو با زبون خیس کرد و لبخندی زد
چان:هممم...یه چیز شیرین روی لبام حس کردم و بیدار شدم!
بکهیون آروم خندید و مشت نه چندان محکمی به سینه چانیول زد
بک:انقدر خودتو لوس نکن مرتیکه...از قد درازت خجالت بکش!
چانیول هم خندید و بکهیون رو محکم تر به خودش فشرد
چان:خوب خوابیدی؟
بک:هوم...عالی بود!
لبخندی زد و جواب داد
چان:خوبه!..حالا که انقدر خوب خوابیدی کمکم کن برم حموم...حس یه تیکه گوه رو دارم!
بکهیون اینبار قهقهه بلندی زد و سینه چانیول رو بوسید
بک:ما اینجا یه گوه گوش دراز و جذاب داریم!
چان:یـــــــــــــا....یــــا..یــا...من یه چیزی گفتم حالا!
خنده بکهیون شدیدتر شد و از تو آغوش چانیول خودش رو بیرون کشید
بک:پاشو گوه گوش درازم...میبرمت حموم تا از گوه بودن دربیای و دوباره بشی گوش دراز جذابم!
چانیول هم خندید و با کشیدن دستش روی تخت ، دست بکهیون رو پیدا کرد و گرفت
چان:بریم هیونی!
بکهیون همونطور که چانیول رو به سمت حموم هدایت میکرد با صدای بلندی گفت
بک:یا یا یا یا...این دیگه چی بود؟؟؟...هیونی؟؟؟..حس این بیبی بوی ها بهم دست داد که تاپشون رو ددی صدا میکنن!!...ایییییی...چندشم شد یول!
چان:خب توهم میتونی ددی صدام کنی هیونی!
بکهیون ضربه ای به پس گردن چانیول زد
بک:بار آخری بود که هیونی صدام کردیاااااا...من فرمانده بیونم فرمانده!..هیونی هیونی نکن واسه من!
چانیول خندید و پشت گردنش رو مالید
چان:آراسو آراسو فرمانده پاپی هیونی!
بک:یـــــــــــــــا!!!!!
هردو خندیدن و وارد حموم شدن...بکهیون بعد از این که چانیول لباس هاشو دراورد نگاهی به باکسرش کرد
بک:چیشده یولی؟؟...از ددی هیون میترسی که درش نمیاری؟
چانیول خندید و سرشو به نشونه مخالفت تکون داد
چان:نه...همینجوری!..درش میارم.
بعد از این که هردو کاملا لخت شدن ، بکهیون به چانیول کمک کرد که توی وان بشینه و خودش به سمت شیر آب رفت و با شیطنت آب سرد رو باز کرد و بلافاصله صدای داد چانیول تو حموم پیپید...
چان:ســـــــــــــــــــرده!!!!!!!
خندید و اینبار دمای متعادل رو انتخاب کرد و منتظر شد وان پر بشه...بعد از بستن شیر آب ، وارد وان شد و پشت چانیول نشست و اجازه داد چانیول توی آب لم بده و سرشو به سینش تکیه بده...
چانیول دستاش رو روی زانوهای بک که دو طرف پهلو های خودش بودن گذاشت و به آرومی مشغول نوازشش شد
چان:جاهامون عوض شده!...تا هفته پیش تو خودتو تو بغلم مچاله میکردی حالا من...من...
بکهیون سعی کرد با شیطنت ، چانیول رو از افکار آزار دهندش دور کنه
بک:هوم...دقیقا...تازه الان قراره به جای تو ، من تاپ باشم!
دستش رو زیر آب برد و چنگی به باسن لخت چانیول زد و ادامه داد
بک:دلت واسه ددی تنگ شده هوم؟؟؟...آماده ای که اون کون قشنگت رو هارد به فاک بدم؟؟
هردو خندیدن و چانیول سرش رو کج کرد و به زیر چونه بکهیون بوسه ای زد
چان:اوووو...ما اینجا یه ددی کوچولوی خشن داریم؟
بکهیون به جای جواب دادن سرش رو خم کرد و به آرومی مشغول بوسیدن لبای چانیول شد...حین بوسه جابه جا شد و با هل داد چانیول مجبورش کرد به دیواره وان تکیه بده و خودش روی پای چانیول نشست....بوسه رو صدا دار قطع کرد و به چانیول فرصت داد تا نفس هاشو مرتب کنه...سرش رو به گردن چانیول نزدیک کرد و نالید
بک:دلم برات تنگ شده یول!
لبهاشو روی پوست گردن چانیول گذاشت و مشغول مکیدن گردنش شد
+18+
لبهاشو کمی پایین تر برد و گاز محکمی به ترقوه برجسته چانیول زد و بلافاصله مشغول مکیدنش شد
چان:عاح..هیونم..منم دلم برات تنگ شده ولی...
بکهیون فوری لباشو روی لبای چانیول کوبید و بعد از گاز محکمی که گرفت ، مکی زد و با حس طعم شور خون ، سرشو خیلی کم عقب کشید و با هر دو دستش صورت چانیول رو گرفت...همونطور که لباش به لبای چانیول مالیده میشد آروم زمزمه کرد
بک:ولی نداریم یول...میخوامت!
شروع به مکیدن لبای چانیول کرد و اجازه نداد چانیول مخالفت کنه...کمی خودشو تکون داد و سعی کرد جوری بشینه که عضو چانیول لای لپ های باسن خودش باشه...خودشو آروم آروم روی آلت چانیول تکون میداد و با لذت به صدای ناله چانیول که تو دهن خودش خفه میشد گوش میداد
کمی سرشو عقب کشید و زیر لب نالید
چان:لعنت...عاح...هیون لعنتی!
دوباره خودشو جلو کشید و زبونش رو داخل دهن بکهیون فرو کرد و با یکی از دستاش پهلوش رو گرفت و دست دیگش رو از گردن تا بالای خط باسنش کشید و ناگهان اسپنک محکمی به باسنش زد و باعث شد بکهیون بدون قطع کردن بوسه کمی بالا بپره...با دستی که پهلوش رو نگه داشته بود دوباره بکهیون رو پایین کشیدش و دست دیگش رو از لای خط باسنش به صورت نوازش وار عبور داد و انگشت وسطش رو دور سوراخ بکهیون کشید....با انگشتش چند ضربه ی نرم روی سوراخش زد و بعد یکی از انگشت هاشو واردش کرد...
بکهیون بوسه رو خشن تر کرد و سعی کرد نفس هاشو کنترل کنه...یکی از دستاش رو روی گردن و نزدیک به فک چانیول گذاشت و با شستش مشغول نوازش خط فکش شد و دست دیگش رو لای موهای نرمش فرو کرد و شروع به ماساژ دادن کف سرش کرد..
چانیول دومین انگشتش هم وارد کرد و از فشار دیواره های بکهیون دور انگشتش لذت برد و توی دهن بکهیون ناله کرد...چند دور انگشتاش رو عقب و جلو کرد و انگشت سومش هم وارد کرد که بکهیون بوسه رو شکست و آه غلیظی کشید و کمی خودشو بالا کشید...چانیول با فشار انگشتاش روی پهلوی بکهیون مجبورش کرد دوباره بشینه و با کمی تلاش تونست گردن بکهیون رو پیدا کنه و مشغول مکیدن و بوسیدن گردنش شد
بکهیون ناخواسته موهای چانیول رو کمی کشید و آه غلیظی از بین لباش فرار کرد...دستش رو از روی گردن چانیول برداشت و پشت خودش برد و انگشتای چانیول رو از خودش بیرون کشید..کمی خودشو بالا کشید که باعث شد چانیول ناله اعتراض آمیزی کنه....لبخندی زد و با دستش عضو چانیول رو نگه داشت و اروم اروم روش نشست...وقتی کامل عضو چانیول رو توی خودش جا داد نالید
بک:عـــــــــــاح...یو....یول!
چان:جانِ یول؟
بک:دوست دا..عاح...دوست دارم!
چانیول اروم لگنش رو حرکت داد و شروع به زدن ضربه های آرومی داخل بکهیون کرد
چان:منم...اووووم...منم دوست دارم هیونم!
بعد از چند ضربه ، شدت ضربه هاشو بیشتر کرد و صدای ناله هاشون بالا رفت..بعد از چند دقیقه بکهیون با صدای بلندی ناله کرد و روی شکم و سینه چانیول ارضا شد...خم شد و سرشو روی شونه چانیول گذاشت و سعی کرد با نفسای عمیق به دردش بی توجهی کنه...ماهیچه هاش بعد از به کام رسیدن حساس شده بود و با هرضربه چانیول درد بدی توی باسنش میپیچید...بالاخره بعد از چند ضربه چانیول هم به ارامش رسید...
چند دقیقه بی حرکت نشستن و سعی کردن تنفسشون رو مرتب کنن...بکهیون بعد از این که یکم آروم شد ، خودشو بالا کشید و عضو چانیول به همراه چند قطره از کامش از سوراخش خارج شد
پایان+18+

بک:عا..عای...عالی بودی یول!
چانیول لبخندی زد و با حس این که بکهیون چرخید و به سینش تکیه داد ، لبخندش پر کشید و کمی بغض کرد...بوسه ای به شونه لخت بکهیون زد و بغلش کرد و سرشو از بغل به سر بکهیون تکیه داد...
بکهیون لبخندی زد و با انگشتای پاش ، سرپوش رو برداشت و منتظر شد تا آب وان کامل تخلیه بشه بعد دوباره سرپوش رو با پاش گذاشت و با پای دیگش آب رو باز کرد!...بعد از پر شدن وان ، آب رو بست و از روی سکوی کنار وان شامپوی لیمویی بدن رو برداشت و داخل وان ریخت و تو بغل چانیول لم داد
بک:یول...یکم استراحت کنم بعد حموم کنیم باشه؟...این پوزیشن با این که خیلی لذت بخشه ولی واقعا درد داره!
چانیول بوسه ای به موهاش زد و دوباره اجازه داد بکهیون بیشتر لم بده و سرشو به سینش تکیه بده
چان:چند دقیقه بخواب هیونم...یکم دیگه صدات میکنم تا دوش بگیریم بریم بیرون..
بکهیون سری تکون داد و لپش رو به سینه چانیول تکیه داد و چشماشو بست...بعد از این که نفساش منظم شد چند قطره اشک از بین پلکای چانیول بیرون ریخت و لای موهای بکهیون گم شد..خیلی آروم ، جوری که بکهیون بیدار نشه زمزمه وار نالید
چان:ببخشید هیونم....ببخش که انقدر بی مصرف شدم که حتی نفهمیدم تو زودتر از من ارضا شدی و درد میکشی...ببخشید که نمیتونم ببینم و بهت درد میدم!
ادامه دارد...

𝓓𝓮𝓼𝓽𝓲𝓷𝔂 2 🔫Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon