از وقتی که تهیونگ اون حرفها رو بهش زد، تو افکارش غرق شده بود و برای هزارمین بار خاطرات نه چندان شیرینش رو مرور میکرد. دیگه نباید بیشتر از این وقت هدر میداد، از نظرش همین یک سال برای مطمئن شدنش از همه چیز کافیه.
جیمین که واضحاً متوجه گرفتگی جفتش شده بود، دستش رو با تردید جلو برد و روی دست استخونیش گذاشت.
"یونگی، حالت خوبه؟"دست تپلی که روی دستش بود رو بالا آورد و بعد از بوسیدنش با لبخند عمیقی بهش خیره شد.
"آره عزیزم حالم خوبه"جیمین با ابروهای بالا رفته بهش نگاه کرد و نامطمئن لب زد.
"واقعا؟"یونگی لبخند لثهای زد و فرمون رو یک دور چرخوند تا به سمت دیگه ی خیابون بره.
"آره، میگم چیم؟"جیمین که با دیدن لبخند روی لبهاش خیالش راحت شده بود، به چشمهاش نگاه کرد و 'هومی' در جواب گفت.
نگاهی به چشمهای براق و منتظرش انداخت و مردد از گفتن یا نگفتن حرفش به لبهاش زبون زد.
"تو- تو منو دوست داری؟"چشمهای جیمین رنگ تعجب گرفت و لبهاش بدونِ هیچ صدایی باز و بسته شد.
"معلومه که دوست دارم، تا حالا چندین بار بهت گفتم چرا اینو میپرسی؟"یونگی کلافه دستی به چشمهاش کشید و لبخند ضعیفی به جفت نگرانش زد.
"هیچی فقط میخواستم دوباره بشنومش، نظرت چیه شام بریم بیرون؟"
پسر کوچکتر که متوجه شده بود یونگی دوست نداره در مورد موضوعی که ذهنش رو درگیر کرده حرف بزنه، چیزی نپرسید و ترجیح داد تا زمانی که یونگی بخواد اون رو هم در جریان بذاره صبر کنه.
"آره خیلی خوبه"یونگی با لبخند سر تکون داد و حواسش رو جمع رانندگی تو خیابونی که شلوغتر شده بود، کرد.
مدتی بعد ماشین رو جلوی در خونهی مشترک جین و جیمین پارک کرد و به طرف پسر برگشت، چونه ی پسر رو توی دست گرفت و بوسه ی کوتاهی روی لبهای پفکیش گذاشت.جیمین متقابلا توی بوسهی کوچکشون همکاری و کمربندش رو باز کرد، دستش رو روی دستگیرهی در گذاشت و با چشمهای براق و منتظر به یونگی خیره شد.
"تو نمیآی؟""نه عزیزم من یکم کار دارم، ساعت شش و نیم میام دنبالت"
جیمین با ناراحتی 'و یکم ذوق' سر تکون داد و بعد از گفتن "باشه پس میبینمت" از ماشین پیاده شد.
جفتش رو تا زمانی که پشت در بستهی خونه ناپدید بشه با نگاهش دنبال کرد و پاش رو روی پدال گاز فشار داد تا زودتر به خونه برسه، کارهای زیادی بود که باید انجام میداد و فقط چهار ساعت وقت داشت.همینطور که رانندگی میکرد گوشیش رو از توی داشبورد ماشین برداشت، وارد مخاطبینش شد، انگشتش رو روی اسم 'وو' کشید و روی اسپیکر گذاشت.
"الو"

YOU ARE READING
𝑫𝑨𝑰𝑺𝑰𝑬𝑺 || 𝕍𝕂
Werewolfتوجه: فعلا متوقف شده!! ⛓این فیک همان "my beautiful" سابق است!!! کاپل: ویکوک، یونمین، نامجین ژانر: امگاورس، رومنس، فلاف، لیتل انگست خلاصهꜜ ⟮ از چندین هزار سال پیش در افسانه ها از پسری یاد شده که با متولد شدنش در قالبی بر ضد ماهیتش همه چیز رو عوض می...